برده‌داری؛ ستون پنهان ثروت آمریکا


برده‌داری؛ ستون پنهان ثروت آمریکا

در هر روایت رسمی از تاریخ ایالات متحده، آزادی و فرصت‌طلبی دو واژه‌ی طلایی‌اند. از اعلامیه‌ی استقلال تا داستان‌های مهاجران، «آمریکا» همیشه با رؤیای خودساخته‌گی تعریف شده است. اما همان‌طور که هاوارد دبلیو. فرنچ در مقاله‌ی تأمل‌برانگیز خود «برده‌داری در ایجاد ثروت آمریکا» نشان می‌دهد، در زیر این رؤیا، نظامی از استثمار انسانی جریان داشت که بدون آن شاید اقتصاد آمریکا هرگز به شکوفایی نمی‌رسید.

آزادی بر شانه‌های زنجیر

*فرنچ به تناقض بنیادینی اشاره می‌کند که از نخستین روزهای جمهوری آمریکا در تار و پود آن تنیده بود: کشوری که بر «آزادی» بنا شد، ثروتش را از بدن‌های در زنجیر ساخت. در قرن نوزدهم، بیش از چهار میلیون آفریقایی‌تبار در آمریکا به بردگی گرفته شدند و نیروی کار آنان بود که مزارع پنبه در جنوب را به موتور اقتصادی کشور بدل کرد.
در واقع، پنبه همان نفت عصر خود بود — کالایی که امپراتوری‌ها را تغذیه می‌کرد، بانک‌ها را ثروتمند می‌ساخت و انقلاب صنعتی بریتانیا را تسریع می‌کرد.

وقتی بدن انسان، سرمایه شد

یکی از نکات برجسته در نوشته‌ی فرنچ، تأکید او بر مالی‌سازی برده‌داری است. بردگان تنها کارگر نبودند؛ آنان دارایی مالی محسوب می‌شدند. بانک‌ها، زمین‌داران و حتی دولت‌های محلی وام‌هایی را بر اساس ارزش انسانی آنان صادر می‌کردند. در برخی موارد، ارزش بردگان از مجموع دارایی‌های صنعتی کشور فراتر رفت.
توماس جفرسون، نویسنده‌ی همان جمله‌ی معروف «همه‌ی انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند»، برای ساخت عمارت مونتیچلو، بردگان خود را به رهن گذاشت. تناقضی که تاریخ آمریکا را همچون زخمی باز نگه داشته است.

مدیریت مدرن از دل مزرعه

یکی از یافته‌های شگفت‌انگیز مقاله، اشاره به ریشه‌های صنعتی و مدیریتی برده‌داری است. برخلاف تصور رایج که تکنیک‌های حسابداری و بهره‌وری را زاده‌ی کارخانه‌های شمال می‌داند، فرنچ نشان می‌دهد چگونه در مزارع پنبه، نظام‌های دقیق ثبت داده، محاسبه‌ی عملکرد روزانه و حتی مدل‌های پاداش و تنبیه طراحی شده بود.
به بیان دیگر، نخستین «مدیران منابع انسانی» آمریکا نه در سیلیکون ولی، که در زمین‌های خون‌آلود جنوب کار می‌کردند.

برده‌داری؛ موتور جهانی‌شدن اولیه

پنبه‌ی آمریکایی به‌تنهایی ۶۱ درصد صادرات کشور را تشکیل می‌داد. این ماده، نخ نامرئی‌ای بود که بین مزارع می‌سی‌سی‌پی و کارخانه‌های منچستر تنیده شد — نوعی زنجیره‌ی تأمین جهانی در قرن نوزدهم. در این شبکه، بدن بردگان حلقه‌ی نخست تولید بود، و سرمایه‌ی اروپایی حلقه‌ی پایانی. نتیجه، تولد سرمایه‌داری مدرن بود.

اما چه چیزی نادیده مانده است؟

در عین قدرت تحلیلی مقاله، فرنچ کمتر به تجربه‌ی زیسته‌ی خود بردگان می‌پردازد. تاریخ او از بالا روایت می‌شود؛ از منظر اقتصاد، بانک و دولت. صدای کسانی که درون این ماشین اقتصادی له شدند — زنان و مردانی که با کار، شکنجه و فروپاشی خانواده‌هایشان این ثروت را ممکن کردند — در متن غایب است.
درک کامل این تاریخ، نیازمند تلفیق روایت اقتصادی با خاطره‌ی انسانی است؛ همان کاری که نویسندگانی چون فردریک داگلاس و هریت جیکوبز قرن‌ها پیش آغاز کردند.

از گذشته تا امروز

فرنچ یادآور می‌شود که ثروتی که آمریکا امروز از آن برخوردار است، ریشه در کار اجباری و خشونت دارد. اما آنچه کمتر گفته می‌شود، استمرار ساختارهای نژادی در قالب‌های جدید است: نظام زندان‌سازی، تبعیض در بازار کار، و فاصله‌ی طبقاتی میان سیاه و سفید. میراث برده‌داری هنوز در نفس اقتصاد آمریکا جاری است — تنها شکلش تغییر کرده است.

نتیجه

مقاله‌ی فرنچ نه‌تنها بازخوانی یک گذشته‌ی تاریک است، بلکه دعوتی است برای بازاندیشی در معنای "پیشرفت". اگر ثروت بر اساس نابرابری بنا شود، آیا می‌توان آن را پیشرفت نامید؟
شاید وقت آن رسیده باشد که تاریخ آمریکا نه از منظر قهرمانان آزادی، بلکه از زاویه‌ی کسانی نوشته شود که هرگز آزاد نبودند.

* هاوارد دبلیو. فرنچ استاد روزنامه‌نگاری دانشگاه کلمبیا است. 

Comments