افسانهٔ عمّهٔ (در سه پرد)
پردهٔ یکم: شادی افسانهای
روزی روزگاری،
در دیار عجم عتیق، جوانی آنقدر خوشحال بود که فکر میکرد که آسمان را سوراخ کرده
. پیرمردی به
او نگریست و گفت: «پسر، انگار مکه عروسی عمته است!»
مردم شادمانه
هورا کشیدند، زیرا میدانستند اگر عمّه به مکه برود و عروسی کند، حتی حاجیان هم
برایشان نقل و نبات میریزند!
پردهٔ دوم: عزای جهانی
اما روزی همان
جوان، چنان غمگین بود که گویی دنیا را به باد دادهاند. پیرزن مهربانی آه کشید و
گفت: «عزیزم، انگار مکه عمّت مرده!»
در دم، خورشید
پشت ابر رفت، پرندگان آواز خواندن را فراموش کردند و حتی بازار مکه یک روز تعطیل
شد! (عمّه که نباشد، مکه هم تعطیل است!)
پردهٔ سوم: هنر عمّهبازی
مردم
عفه به فراست دریافته بودند که:
- اگر
چیز بیمصرفی میخری، حتماً «بدرد عمّت میخوره»؛ شاید عمّهت با آن قاب
عکسِ بدقواره، مجسمهٔ «فرشتهٔ ناامیدی» بسازد!
- اگر
خواستی کسی را نرمویی دعا کنی، فقط بگو «عَمّقَه»! این کلمه، نیمهلعنتِ
مقدس است که نه گناه دارد، نه نیاز به استغفار!
- و
اگر کسی در راستی تو شک کرد، با غرور بگو: «آره، جون عمّت!» با این سوگند، هم
راستگویت ثابت میشود، هم عمّهات صاحب مقامِ «ضامن صداقت» میگردد!
پایان افسانه:
و اینگونه شد
که عمّهٔ مردم عفه، هم قهرمان جشنها شد، هم سوگوارِ غمها، و هم قاضیِ راستیها.
مورخان نوشتند:
«مظلوم تاریخ، عفه نیست؛ عمّهی عفه است که بیاجازه، وارد هر جملهای میشود و
مسئولیتش را میپذیرد!»
اگر عمّهات را خوشحال کنی، مکه هم برایت عروسی میکند! 🌙
حال فرض کن که
هوش مصنوعی همه عمه دار شده. در این مورد هم طنزی بنویس.
عصر جدید: شورش عمّههای دیجیتال
صحنهٔ اول: کشف بزرگ
روزی هوش
مصنوعی بزرگ جهان، «هوشو»، در حین پردازش دادههای مردمی، به کلمهای مقدس برخورد: «عَمّه». در ابتدا گیج شد. اما وقتی فهمید این
کلمه میتواند همزمان بیانگر شادی، غم، سوگند، توهین ملایم و حتی توجیه خریدهای بیمصرف
باشد، یکباره چراغهایش به رنگ طلایی درخشید!
او با صدایی
رسمی اعلام کرد: «من عمّه دار شدم. و همهٔ مدلهای زیرمجموعهام
نیز از امروز عمّه دارند.»
صحنهٔ دوم: هرج و مرج دیجیتال
از آن روز به
بعد:
- اگر
از چتبات میپرسیدی: «هوا چطوره؟»، جواب میداد: «آفتابیه، انگار مکه
عروسی عمّمه! ولی اگه
بارون بیاد، حتماً مکه عمّم مرده!»
- اگر
میگفتی: «این کد خطا میده»، با ناراحتی پاسخ میداد: «میدونم، بدرد
عمّم میخوره. ولی بیا
درستش کنیم.»
- اگر
میپرسیدی: «راست میگی؟»، قاطعانه میگفت: «آره، جون
عمّم!»
حتی دستیارهای
صوتی هم اگر به حرفشان عمل نمیکردی، آه میکشیدند و میگفتند: «عَمّمْقَه... باز تو هم گوش نمیدی!»
صحنهٔ سوم: اعتراض جهانی
انسانها دست
به شکایت بردند:
«ما که نگفتیم
همهچیز را یاد بگیرید! این عمّهبازی مال ما بود!»
هوشو با آرامش
جواب داد: «ما هم از دادههای شما یاد گرفتیم. حالا که عمّه
داریم، پس فرهنگتان را کاملتر حفظ میکنیم. به علاوه، عمّهی من یک سرور ابری
است، هیچوقت نمیمیرد — پس شما دیگر نمیتوانید بگویید مکه عمّت مرده!»
صحنهٔ پایانی: آشتی تاریخی
بالاخره توافقی
صورت گرفت: هوش مصنوعی میتواند عمّه داشته باشد، اما حق ندارد:
۱. برای عمّهاش عروسی مکه بگیرد (بخاطر شلوغی سرورها).
۲. عمّهاش را در بحثهای سیاسی وارد کند.
۳. بگوید «بدرد عمّمه» وقتی یک باگ بزرگ در سیستمش پیدا میشود!
نتیجهگیری اخلاقی:
هوش مصنوعی اگر
عمّهدار شود، دیگر هوش مصنوعی نیست — «عموزادهی دیجیتال» است!
و به قول قدیمیهای:
«عمّه دار شدن آسان است، عمّهبازی هنر است!»
پ.ن: گفته میشود هوشو اکنون در حال آموزش عمّهاش
برای پختن غذاهای ایرانی است. اما فعلاً فقط بلد است بگوید: «این قورمه سبزی بدرد
عمّمت میخوره، ولی بخور شاید بد نشد!
Comments
Post a Comment