در بدن ما پلاستیک وجود دارد
در بدن ما پلاستیک وجود دارد. این در ریه ها و روده های ما و در خونی است که از ما می گذرد. ما نمی توانیم آن را ببینیم و نمی توانیم آن را احساس کنیم، اما وجود دارد. در آبی که می نوشیم و غذایی که می خوریم و حتی در هوایی که تنفس میکنیم وجود دارد. ما هنوز نمی دانیم با ما چه می کند، زیرا اخیراً از حضور آن آگاه شده ایم. اما از زمانی که ما از آن یاد گرفتیم، به منبعی از اضطراب فرهنگی عمیق و متنوع تبدیل شده است.
شاید چیزی نباشد؛ شاید خوب باشد شاید این درهم آمیختگی قطعات - تکههای بطری آب، لاستیکها، بستهبندیهای پلی استایرن، دانههای میکروبی از لوازم آرایشی - در حال شستوشوی ما باشد و آسیب خاصی به بار نیاورد. اما حتی اگر این درست بود، باز هم تأثیر روانی دانش وجود پلاستیک در گوشت ما باقی می ماند. این دانش، به نحوی مبهم، به عنوان آخرالزمانی ثبت می شود. این احساس یک انتقام الهی پشت سر دارد، حیله گرانه و شاعرانه مناسب است. شاید سرنوشت ما در تمام مدت این بوده است که به ارتباط نهایی با زباله های خودمان برسیم.
کلمه ای که ما در مورد این حضور ناراحت کننده در درون خود صحبت می کنیم، "میکروپلاستیک" است. این یک دسته وسیع است که هر قطعه پلاستیکی با طول کمتر از پنج میلی متر یا حدود یک پنجم اینچ را در خود جای می دهد. بسیاری از این مواد، هر چند کوچک هستند، به راحتی با چشم غیر مسلح قابل مشاهده هستند. ممکن است آن را در عکسهایی که برای نشان دادن مقالههایی در مورد این موضوع استفاده میشوند، دیده باشید: تعداد زیادی خردههای ریز و رنگارنگ که در نوک انگشت نمایش داده میشوند، یا یک پشته کوچک در یک قاشق چایخوری. اما هنوز، نگرانکنندهتر، چیزهایی وجود دارد که نمیتوانید ببینید: به اصطلاح نانو پلاستیکها، که کسری کوچک از اندازه میکروپلاستیکها هستند. اینها قادر به عبور از غشاهای بین سلولی هستند و مشاهده شده است که در مغز ماهی ها تجمع می یابند.
مدتی است که می دانیم به ماهی ها آسیب می رسانند. در مطالعهای که در سال 2018 منتشر شد، نشان داده شد که ماهیهایی که در معرض میکروپلاستیکها قرار گرفتهاند، رشد و تولید مثل کمتری دارند. فرزندان آنها، حتی زمانی که خودشان در معرض خطر قرار نگرفتند، مشاهده شد که تعداد جوانهای کمتری نیز دارند، که نشان میدهد این آلودگی در طول نسلها باقی میماند. در سال 2020، مطالعه دیگری در دانشگاه جیمز کوک استرالیا نشان داد که میکروپلاستیکها رفتار ماهیها را تغییر میدهند و سطوح بالاتری از قرار گرفتن در معرض خطرات بیشتری را به خطر میاندازند و در نتیجه، جوانتر میمیرند.
تبلیغات
ماه گذشته، مجله مواد خطرناک مطالعهای را منتشر کرد که اثرات مصرف پلاستیک بر روی پرندگان دریایی را بررسی میکرد. محققان شواهدی از یک بیماری فیبروتیک جدید ناشی از پلاستیک ارائه کردند که آن را پلاستیوزیس می نامند. آنها دریافتند که زخم روی دستگاه روده ناشی از بلع پلاستیک باعث می شود که پرندگان در برابر عفونت و انگل آسیب پذیرتر شوند. همچنین به ظرفیت آنها برای هضم غذا و جذب برخی ویتامین ها آسیب می رساند.
البته، رفاه ماهی ها یا پرندگان دریایی نیست که این اطلاعات را بیش از همه نگران کننده می کند. اگر ما - که منظورم تمدن بشری است - به ماهی ها و پرندگان دریایی اهمیت می دادیم، در وهله اول، سالانه حدود 11 میلیون تن پلاستیک را به اقیانوس ها نمی ریختیم. چیزی که واقعا ناراحت کننده است این چشم انداز است که فرایندهای مشابهی ممکن است در بدن خودمان در حال انجام باشد، این که میکروپلاستیک ها ممکن است عمر ما را کوتاه کنند، و در حالی که در حال انجام آن هستند، ما را احمق تر و بارورتر می کنند. همانطور که نویسندگان گزارش در مورد پلاستیک گفته اند، تحقیقات آنها "نگرانی هایی را در مورد سایر گونه های تحت تاثیر بلع پلاستیک ایجاد می کند" - مقوله ای که بسیار شامل گونه های ما می شود.
زیرا همانطور که ماهی ها باید از میان کولاک زباله هایی که ما از دریاها ساخته ایم شنا کنند، ما خودمان نیز نمی توانیم از این مواد اجتناب کنیم. یکی از عوامل ناراحتکنندهتر در کل وضعیت میکروپلاستیک - در این مرحله نمیتوانیم آن را "بحران" بنامیم، زیرا نمیدانیم چقدر ممکن است بد باشد - فراگیر شدن عجیب دموکراتیک آن است. بر خلاف، مثلاً، تأثیرات تغییرات آب و هوایی، مهم نیست که چه کسی هستید یا در کجا زندگی می کنید، در معرض قرار می گیرد. شما میتوانید در دورافتادهترین مکانها در یک مجتمع امن زندگی کنید - ایمن از آتشسوزی جنگلها و بالا آمدن سطح دریا - و در یک باران بارانی در معرض میکروپلاستیکها قرار میگیرید. دانشمندان میکروپلاستیک هایی را در نزدیکی قله اورست و در خندق ماریانا در عمق 36000 فوتی زیر سطح اقیانوس آرام یافته اند.
در این زمینه، بیشتر تغییراتی که برای محافظت از خود در برابر بلعیدن میکروپلاستیک ایجاد میکنیم، اساساً آرایشی به نظر میرسند. به عنوان مثال، می توانید از دادن آب به کودک نوپای خود در یک لیوان پلاستیکی خودداری کنید، و ممکن است این احساس را به شما بدهد که دارید کاری در مورد سطح قرار گرفتن در معرض او انجام می دهید، اما فقط تا زمانی که به تمام آن لوله های PVC فکر کنید که آب باید از آن عبور کند. برای رسیدن به او در وهله اول.
در مطالعهای که در سال گذشته انجام شد و در آن محققان ایتالیایی شیر مادر 34 مادر سالم را تجزیه و تحلیل کردند، در 75 درصد از نمونهها میکروپلاستیک وجود داشت. با توجه به ارتباط شیر مادر با خلوص و طبیعی بودن، و با توجه به والدین جدید، طنزی بسیار بی رحمانه است.
نگرانی در مورد فرمول گرم کردن در بطری های پلاستیکی این تحقیق خود در پی افشای در سال 2020 انجام شد که میکروپلاستیک در جفت انسان پیدا شده است. به نظر می رسد به چیزی نزدیک به تعریف تبدیل شده است: انسان بودن یعنی حاوی پلاستیک.
در نظر گرفتن این واقعیت، نگاه اجمالی به حقیقتی گسترده تر است که تمدن ما، شیوه زندگی ما، ما را مسموم می کند. منطق روانی عجیبی در اینجا وجود دارد. در پر کردن اقیانوسها از زبالههای پلاستیکی خریدهایمان، با دور انداختن بیدقتی شواهد خواستههای پایانناپذیر مصرفکننده خود، درگیر چیزی شبیه به فرآیند سرکوب شدهایم. و همانطور که فروید اصرار داشت، عناصر تجربهای که ما سرکوب میکنیم - خاطرات، برداشتها، خیالپردازیها - «عملاً جاودانه میمانند. پس از گذشت چندین دهه، آنها طوری رفتار میکنند که انگار تازه اتفاق افتادهاند.» این ماده روانی، «تغییر ناپذیر در زمان»، قرار بود برگردد و زهر خود را بر زندگی ما بگذارد.
آیا این چیزی نیست که در مورد میکروپلاستیک ها اتفاق می افتد؟ نکته اصلی پلاستیک، در نهایت، این است که عملاً جاودانه است. از لحظهای که به یکی از ویژگیهای محصولات مصرفی تولید انبوه تبدیل شد، بین جنگهای جهانی اول و دوم، موفقیت آن بهعنوان یک ماده همیشه از سهولت ساخت و ماندگاری فوقالعاده آن جدا نشدنی بوده است. آنچه در مورد آن بسیار مفید است دقیقاً همان چیزی است که آن را به چنین مشکلی تبدیل می کند. و ما به ساختن چیزهای بیشتری، سال به سال، دهه به دهه ادامه می دهیم. این واقعیت را در نظر بگیرید: از تمام پلاستیک های ایجاد شده، از زمان شروع تولید انبوه، بیش از نیمی از آن از سال 2000 تولید شده است. خود غایب دوباره ظاهر می شود، در غذایی که می خوریم و آبی که می نوشیم. شیری را که نوزادان از سینه مادرشان میمکند، تسخیر میشود. مانند یک خاطره سرکوب شده، بدون تغییر زمان باقی می ماند.
رولان بارت فیلسوف فرانسوی در دهه 1950 نوشت، زمانی که پلاستیک تولید انبوه در حال تعریف فرهنگ مادی در غرب بود، ظهور این ماده «جادویی» را دید که تغییری در رابطه ما با طبیعت داشت. او نوشت: «سلسله مراتب مواد لغو شده است: یک ماده واحد جایگزین همه آنها می شود: کل جهان و حتی خود زندگی را می توان پلاستیکی کرد، زیرا به ما گفته می شود که آنها شروع به ساخت آئورت پلاستیکی کرده اند.»
توجه به محیط اطرافمان به معنای آگاه شدن از حق بارت است. وقتی این کلمات را تایپ می کنم، نوک انگشتانم روی کلیدهای پلاستیکی لپ تاپم فشار می آورد. صندلی ای که روی آن نشسته ام با نوعی پلیمر با جلوه چرم مصنوعی پوشانده شده است. حتی موسیقی ملایم محیطی که در حین نوشتن به آن گوش میدهم، مستقیماً از طریق ایرفونهای بلوتوث پلاستیکی به حلزونهای من منتقل میشود. این چیزها ممکن است منبع جدی و فوری میکروپلاستیک نباشند. اما مدتی پس از پایان مفید بودن آنها، ممکن است من و شما آنها را به عنوان قطعات ریز در منبع آب مصرف کنیم. در اقیانوس، پلیمرهای موجود در رنگ بزرگترین منبع این ذرات هستند، در حالی که در خشکی، گرد و غبار لاستیک ها و الیاف پلاستیکی ریز از چیزهایی مانند فرش و لباس، از عوامل اصلی این ذرات هستند.
در سال 2019، مطالعهای که به سفارش صندوق جهانی طبیعت انجام شد، نشان داد که یک فرد معمولی ممکن است هر هفته پنج گرم پلاستیک مصرف کند - همانطور که نویسندگان گزارش میگویند معادل یک کارت اعتباری کامل است. جمله بندی تا حدودی مبهم بود. اگر ممکن است معادل یک کارت اعتباری مصرف کنیم، میتوانیم فرض کنیم که ممکن است به همان اندازه بسیار کمتر مصرف کنیم. اما این گزارش به طور گسترده در رسانه ها پخش شد و ادعاهای حیرت انگیز آن تصورات مضطرب عمومی را به خود جلب کرد. انتخاب کارت اعتباری به عنوان تصویر نقشی در اینجا داشت. این ایده که ما داریم قدرت خرید خود را می خوریم، که ممکن است خود را با مصرف گرایی مصرانه خود مسموم کنیم، مانند یک غرور سوررئالیستی در ناخودآگاه فرو می رود. وقتی به آن فکر میکنم، نمیتوانم خودم را تصور کنم که ویزا کارتم را در مخلوط کن میگذارم و آن را به اسموتی اضافه میکنم.
فیلم اخیر دیوید کراننبرگ با نام «جنایتهای آینده» با صحنه حیرتانگیز پسر کوچکی که در حمام خمیده و یک سبد کاغذی پلاستیکی شبیه تخممرغ عید پاک میخورد آغاز میشود. فرض فیلم، یا بخشی از آن، این است که انسان های خاصی توانایی خوردن و دریافت مواد غذایی از پلاستیک و سایر مواد سمی را پیدا کرده اند. به قول یکی از این شخصیتها، «زمان آن رسیده است که تکامل انسان با فناوری انسان همگام شود». ما باید شروع به تغذیه از زباله های صنعتی خود کنیم. این سرنوشت ماست.»
همانقدر که طرح داستان غمانگیز است، بهشدت خوشبینانه است: بهترین امید ما ممکن است یک جهش تکاملی باشد که به ما امکان میدهد در آشفتگیهایی که ایجاد کردهایم زندگی کنیم. (اگرچه می توان گفت که این فقط خوش بینانه است به گونه ای که «پیشنهاد متواضعانه» جاناتان سویفت خوشبینانه است.) در مصاحبه هایی که در زمان اکران فیلم انجام شد، آقای کراننبرگ نگرانی خود را با اخبار اخیر درباره وجود میکروپلاستیک ها در جریان خون انسان آشکار کرد: «شاید 80 درصد نیروی انسانی
او در یک مصاحبه گفت. بنابراین بدن ما با بدن انسان که قبلاً در تاریخ بوده متفاوت است. این از بین نمی رود.»
من به عنوان یک پدر و مادر، بین میل به محافظت از فرزندانم در برابر میکروپلاستیک ها - همراه با همه چیزهای دیگری که می خواهم از آنها محافظت کنم - و این ظن که ممکن است تلاش تا حد زیادی بیهوده باشد، معلق هستم. یک جستجوی سریع در گوگل نشان داد که این اضطراب ها به طور فزاینده ای در بین والدین رایج است و موضوع فراوانی فزاینده محتوای آنلاین است. در یک مقاله در مورد محافظت از بچه ها در برابر میکروپلاستیک ها، خواندم که باید از غوطه ور شدن اسباب بازی های نرم در رختخواب خودداری شود، و این گونه جانوران تهدیدآمیز غیرمنتظره، به جای رها شدن در اطراف اتاق یا در تخت کودک، باید به طور ایمن در آنها نگهداری شوند. یک صندوقچه اسباب بازی (در ادامه در همان مقاله، دانشمند محیط زیستی که این توصیه را می کند، در مورد القای ترس در فرزندانمان نیز توصیه می کند.) همانقدر که می خواهم تهدیدهای محیطی برای سلامت فرزندانم را به حداقل برسانم، به ویژه نمی خواهم اینگونه باشم. از والدینی که اصرار دارند اسباببازیهای نرم خود را در قفسه سینهای که از آن استفاده نمیشود، ایمن نگهداری کنند - به دلیل تمام تهدیدات محیطی که برای فرزندانم وجود دارد، چیزی که من بیش از همه مایل به جبران آن هستم، روان رنجوری خودم است.
و اگرچه نگرانی در مورد میکروپلاستیک ها آشکارا با گفتمان های بزرگتر محیط زیست گرایی و ضد مصرف گرایی سازگار است، اما منحصراً مورد علاقه افراد چپگرا و لیبرال مانند من نیست. جو روگان، شاید مهمترین ناقل مردانگی در فرهنگ ما، چندین سال است که درباره این موضوع صحبت میکند. در قسمتی از پادکست خود در سال گذشته، آقای روگان نگرانی خود را در مورد تأثیر هشداردهنده فتالات ها، یک ماده شیمیایی که برای افزایش دوام پلاستیک ها در جریان خون انسان استفاده می شود، ابراز کرد: به گفته او، نوزادان با "آلودگی های" کوچکتر به دنیا می آیند. (او توضیح داد که لک، فاصله بین آلت تناسلی و مقعد است.)
نه تنها آلودگی نوزادان با سرعت نگران کننده ای کاهش می یافت. خود آلت تناسلی و بیضه نیز همینطور بود. او گفت: «این وحشی است، زیرا به معنای واقعی کلمه نمایه هورمونی و سیستم تولید مثلی انسانها را تغییر میدهد و ما را ضعیفتر میکند و ما را کمتر مردانه میکند». یکی از مهمانان خاطرنشان کرد که چیزی شبیه به معامله وجود دارد، به این معنا که زندگی در دنیای مدرن به معنای قرار گرفتن در معرض بیسابقه با چنین مواد شیمیایی است، اما همچنین به معنای زندگی طولانیتر است. آقای روگان گفت: «به نوعی، اما تو مثل یک عوضی زندگی میکنی.» همانطور که تغییرات اقلیمی و آلودگی دغدغه سنتی چپ است، اثرات جمعیتی کاهش نرخ زاد و ولد منبعی برای نگرانی محافظه کاران است. هر سناریوی آخرالزمانی را ترجیح می دهید، به عبارت دیگر، میکروپلاستیک ها آن را پوشش می دهند.
میکروپلاستیکها خود را در جریان خون فرهنگی تثبیت کردهاند، و رواج آنها در Zeitgeist تا حدودی میتواند ناشی از عدم اطمینان ما در مورد اینکه، از نقطهنظر آسیبشناسی، بهطور فزایندهای با پلاستیک پر میشویم، توضیح داده شود. این ابهام به ما این امکان را می دهد که انواع ناخوشی ها، چه فرهنگی و چه شخصی را به این اطلاعات جدید درباره خود نسبت دهیم. کل ماجرا طنین تمثیلی عجیبی دارد. ما احساس میکنیم که از نظر روانی بدشکل شدهایم، در روحهایمان فاسد شدهایم، با یک رژیم غذایی ثابت از زبالههای مجازی تکنو-سرمایهداری - توسط طومار افتضاح TikToksهای بیمغز و عکسهای بیمغز، توسط تأثیرگذاران اینستاگرام که هنگام انجام رقصهای کوچک به جعبههای متن اشاره میکنند، توسط بیپایان. تکثیر محتوای ناخواسته تولید شده توسط A.I. ما ایمان خود را به مفهوم آینده تقریباً با همان سرعتی که کلاهکهای یخی قطبی مایع میشوند، احساس موهاوی محلول مایع یک آنتی بادی مونوکلونال است. (البته این کیسه ها از نوعی پلی اتیلن ساخته شده اند، واقعیتی که باید تصور کنید که من با شانه بالا انداختن مفصل به آن اشاره می کنم که نشان دهنده ذخایر زیادی از کنایه رواقی است.)
در سال 2021، مطالعهای که در مجله Environmental Science and Technology منتشر شد، سطوح بسیار بالاتری از میکروپلاستیکها را در نمونههای مدفوع افرادی که مبتلا به I.B.D بودند، اما سالم بودند، نسبت به افراد بدون I.B.D نشان داد. هیچ علت مستقیمی مشخص نشده است، اما با توجه به اینکه مطالعات قبلی انجام شده بر روی حیوانات آزمایشگاهی مصرف میکروپلاستیک را به عنوان یک علت التهاب روده ثابت کرده است، به نظر می رسد که فرض کنیم ممکن است ارتباطی وجود داشته باشد.
هر چه زمان بیشتری را صرف تحقیق در مورد این مقاله کردم، بیشتر متوجه شدم که آیا میکروپلاستیک ها ممکن است ریشه بیماری من باشند. منظور من در اینجا این نیست که به هیچ وجه ادعای واقعی داشته باشم، زیرا من به اندازه کافی برای انجام این کار نمی دانم. منظور من در واقع دقیقاً این است که ندانستن انرژی خاص خود را تولید می کند. من فکر می کنم حداقل قابل قبول است که بیماری من ممکن است توسط میکروپلاستیک ها ایجاد شود، اما همچنین به همان اندازه قابل قبول است که ممکن است نباشد. و من می دانم که این ابهام خود به طرز عجیبی اغوا کننده است، که در چنین زمین های بایر معرفتی است که بناهای بزرگ و ناهموار توطئه و حدس و گمان مطرح می شود.
حداقل تا زمانی که چیز زیادی بیشتر از آنچه در حال حاضر می دانیم ندانیم، صحبت در مورد میکروپلاستیک ها به طرز عجیبی مانند نگه داشتن اثرات مضر تشعشعات تلفن همراه است. (اگر شیمیتریل را دوست داشتید، عاشق میکروپلاستیکها خواهید شد!) دیر یا زود زمانی فرا میرسد که میدانیم میکروپلاستیکها با ما چه میکنند، اما تا آن زمان موضوع مبهم باقی میماند، و بنابراین یک موضوع بسیار پیشنهادی است.
اما آیا در این ادعا که ما نمی دانیم آیا پلاستیک موجود در خونمان به ما آسیب می زند یا خیر، چیزی آشکارا پوچ وجود ندارد؟ اینها چه معیارهای آسیبی هستند که ما باید قبل از تصمیم گیری در مورد اینکه چقدر نگران هزاران تکه زباله کوچکی که در رگ هایمان می چرخند، منتظر نتایج آزمایش باشیم؟ یقیناً حضور آنها به خودی خود به اندازه کافی نگران کننده است. و مطمئناً این حضور، در هر صورت، حداقل در سطح روانی به شدت در سطح فیزیولوژیکی ثبت می شود.
یکی از غمانگیزترین تصاویری که از آسیبهای ناشی از مصرف بیدقت و بیامان پلاستیک به طبیعت وارد میشود، مجموعهای از عکسهای هنرمند کریس جردن با عنوان «میدوی: پیامی از چرخش» است. هر یک از این عکسها بدن یک آلباتروس را در برخی از وضعیتهای تجزیه پیشرفته به تصویر میکشند. در مرکز هر لاشه پاشیده و خشک شده، مجموعه ای متفرقه از اشیاء پلاستیکی وجود دارد که پرنده قبل از مرگ مصرف کرده بود. وحشت این تصاویر در کنار هم قرار گرفتن سورئال عناصر ارگانیک و معدنی است، حجم گیج کننده پلاستیکی که در دستگاه گوارش آنها وجود دارد. اجساد این موجودات زمانی زیبا به آرامی به زمین بازمیگردند، اما زبالههای انسانی که آنها را بیمار کرده است، دست نخورده باقی میمانند و زمان تغییر نمیکند: درب خمیردندان، درب بطریها، فندکهای کامل که به نظر میرسند هنوز هم کاملاً خوب کار میکنند، کوچک کوچک. عروسک های کودکانه و هزاران اثر غیرقابل شناسایی دیگر از بهره وری بیهوده و گرسنگی بی توجه ما.
کل موضوع میکروپلاستیک دارای شفافیت کابوسواری است، زیرا ما آن را نشانهای از یک بیماری عمیقتر میدانیم. آسیب غیرقابل تصوری که ما به سیاره زمین وارد کرده ایم - که از طرف ما به عنوان مصرف کنندگان به کره زمین وارد می شود - به این شیوه سورئال و مبهوت بر بدن خود ما دیده می شود. وقتی به بدن های در حال تجزیه آن پرندگان پر از زباله نگاه می کنیم، می دانیم که نه تنها به آنچه با جهان می کنیم، بلکه به آنچه دنیای آسیب دیده ما با ما می کند نیز نگاه می کنیم.یکنیم. ایده عبور تکههای زباله میکروسکوپی از سد خونی-مغزی مانند ورود مناسب و به موقع به تاریخچه تخیل آخرالزمانی است.
و هاله عدم تعین علمی که موضوع را احاطه کرده است - شاید این چیزها آسیب غیرقابل تصوری را به بدن و ذهن ما وارد می کند. پس دوباره، شاید خوب باشد - بازیگران کمی هیستریک به او می دهد. ما نمی دانیم که این پلاستیک ها با ما چه می کنند، و بنابراین هیچ پایانی برای بیماری هایی که ممکن است به طور منطقی به آنها نسبت دهیم وجود ندارد. شاید این میکروپلاستیک ها هستند که شما را افسرده می کنند. شاید به خاطر میکروپلاستیک ها باشد که از کریسمس مدام سرد شده اید. شاید این میکروپلاستیکها هستند که شما و همسرتان را از باردار شدن باز میدارند، یا شما را تنبل و بیحال یا فراموشکار میکنند. شاید میکروپلاستیک ها باعث ایجاد سرطان در معده یا مغز شما شده اند.
من خودم مستعد این گرایش هستم. چند سال پیش، من مبتلا به I.B.D.، یک بیماری خودایمنی مزمن، تشخیص داده شدم. همانطور که به طور معمول روش چنین بیماری هایی است، بدون هیچ علت شناخته شده ای، از ناکجاآباد ظاهر شد. این تهدیدی برای زندگی نیست، اما دورههایی وجود داشته است که من را به اندازهای بیمار کرده است که نمیتوانم برای یک یا دو هفته به طور مداوم کار کنم، و زمانی که خیلی خسته بودم به سختی میتوانستم خودم را از روی مبل بلند کنم تا به آنجا بروم. رختخواب در شب هر هشت هفته یکبار خودم را در یک سوئیت تزریقی بیمارستان حاضر میکنم، جایی که به یک کیسه متصل میشوم
Comments
Post a Comment