برای پاسخ به این سوال، باید از دیدگاه های مختلف علمی و فلسفی به
مفهوم ذهن، مغز و آگاهی نگاه کرد.
یکی از دیدگاه های معروف
در این زمینه، نظریه فضای کاری جهانیGlobal Workspace Theory (GWT) است که توسط برنارد باارس (Bernard Baars) پیشنهاد شده است. بر اساس این نظریه، آگاهی یک حالت خاص از فعالیت مغز
است که در آن یک پیام یا یک محتوا به صورت گسترده و همزمان به تمام نواحی مغز
منتقل می شود. این پیام یا محتوا را می توان به عنوان فضای کاری جهانی در نظر گرفت
که در آن اطلاعات مختلف از منابع مختلف با هم ترکیب و هماهنگ می شوند. فضای کاری
جهانی شبیه به صحنه یک تئاتر است که در آن چراغ توجه روشن است و بازیگران و
رخدادهای مربوط به آگاهی را نشان می دهد. در حالی که بقیه قسمت های تئاتر، از جمله
تماشاگران، کارگران، نویسندگان و طراحان صحنه، در تاریکی هستند و فعالیت های
ناخودآگاه را انجام می دهند. برای اینکه چیزی به فضای کار جهانی دسترسی پیدا کند،
باید با سایر فعالیت های ناخودآگاه رقابت کند و بتواند توجه را به خود جلب کند.
بعضی از فعالیت های ناخودآگاه ممکن است با هم همکاری کنند و به عنوان چالش های
ورود به فضای کار جهانی عمل کنند. برای مثال، وقتی شما چشم خود را ببندید و سعی
کنید تصور کنید که در چشم خود دارید، شما در حال استفاده از فضای کار جهانی خود
هستید. شما با استفاده از حافظه خود، تصویر چشم را بازسازی می کنید و آن را به
صورت گسترده به سایر قسمت های مغز منتقل می کنید. این باعث می شود که شما تجربه
خودآگاه دیدن چشم را داشته باشید. در حال حاضر، بسیاری از پژوهش های علم عصب شناسی
و علوم اعصاب شناختی به بررسی اینکه چگونه فضای کار جهانی در مغز شکل می گیرد و چه
نقشی در کارکرد شناختی و رفتاری دارد، می پردازند. گزارش من به پایان رسید.
امیدوارم که مفید بوده باشد
این یک سوال جالب و پیچیده است که به بررسی نقش احساسات در شکلگیری و
تجربه آگاهی میپردازد. برخی از دانشمندان علوم اعصاب معتقدند که احساسات نقش مهمی
در تنظیم و هدایت فضای کار جهانی دارند. برای مثال، احساسات میتوانند باعث شوند
که برخی از پیامها یا محتواها اولویت بالاتری برای دسترسی به فضای کار جهانی
داشته باشند. همچنین احساسات میتوانند با تغییر در وضعیت فعالسازی و همگامسازی
نواحی مختلف مغز، تأثیر بر روی کارکرد فضای کار جهانی داشته باشند12
با این حال، برخی از دانشمندان علوم اعصاب نظر متفاوتی دارند و
معتقدند که احساسات نمیتوانند به تنهایی منجر به آگاهی شوند. آنها معتقدند که
برای تجربه آگاه از یک احساس، لازم است که آن احساس با چارچوبهای شناختی و زبانی
همراه شود. به عبارت دیگر، لازم است که فضای کار جهانی نه تنها شامل چارچوبهای
شناختی و زبانی باشد، بلکه شامل چارچوبهای هوشمندانه و خودآگاه نیز باشد34
بنابراین، ممکن است بگوئیم که نظریه فضای کار جهانی به چه شکل با
احساسات مربوط است، به نظرات مختلف درباره نقش و تأثیر احساسات در شکلگیری و
تجربه آگاهی بستگی دارد. بعضی از دیدگاهها احساسات را به عنوان عاملهای
تأثیرگذار در فضای کار جهانی در نظر میگیرند، در حالی که بعضی دیدگاهها احساسات
را به عنوان عاملهای وابسته به فضای کار جهانی در نظر میگیرند.
Received message. این یک سوال جالب و پیچیده است که به بررسی نقش احساسات در شکلگیری و
تجربه آگاهی میپردازد. برخی از دانشمندان علوم اعصاب معتقدند که احساسات نقش مهمی
در تنظیم و هدایت فضای کار جهانی دارند. برای مثال، احساسات میتوانند باعث شوند
که برخی از پیامها یا محتواها اولویت بالاتری برای دسترسی به فضای کار جهانی
داشته باشند. همچنین احساسات میتوانند با تغییر در وضعیت فعالسازی و همگامسازی
نواحی مختلف مغز، تأثیر بر روی کارکرد فضای کار جهانی داشته باشند. با این حال،
برخی از دانشمندان علوم اعصاب نظر متفاوتی دارند و معتقدند که احساسات نمیتوانند
به تنهایی منجر به آگاهی شوند. آنها معتقدند که برای تجربه آگاه از یک احساس،
لازم است که آن احساس با چارچوبهای شناختی و زبانی همراه شود. به عبارت دیگر،
لازم است که فضای کار جهانی نه تنها شامل چارچوبهای شناختی و زبانی باشد، بلکه
شامل چارچوبهای هوشمندانه و خودآگاه نیز باشد. بنابراین، ممکن است بگوئیم که
نظریه فضای کار جهانی به چه شکل با احساسات مربوط است، به نظرات مختلف درباره نقش
و تأثیر احساسات در شکلگیری و تجربه آگاهی بستگی دارد. بعضی از دیدگاهها احساسات
را به عنوان عاملهای تأثیرگذار در فضای کار جهانی در نظر میگیرند، در حالی که
بعضی دیدگاهها احساسات را به عنوان عاملهای وابسته به فضای کار جهانی در نظر میگیرند.
مشکل سخت آگاهی یک مسئله فلسفی است که به بررسی اینکه چرا و چگونه
انسانها و سایر موجودات زنده دارای کوالیا، آگاهی پدیداری یا تجربههای ذهنی ذاتی
هستند، میپردازد12 این مسئله در تضاد با مسائل آسان آگاهی است که مسائلی هستند که در اصل قابل
توضیح با روشهای عملکردی هستند: یعنی توضیحاتی که مکانیکی یا رفتاری هستند و میتوانند
(حداقل در اصل) فقط با اشاره به «ساختار و پویایی» که پدیده مورد نظر را تحت پوشش
قرار میدهند، توضیح داده شوند3 1
طرفداران مشکل سخت معتقدند که تجربه آگاه به صورت دستهبندی با این
جنبهها متفاوت است چرا که هیچ توضیح مکانیکی یا رفتاری نمیتواند شخصیت یک تجربه
را توضیح دهد، حتی در اصل. حتی بعد از اینکه همه واقعیتهای عملکردی روشن شده باشند، آنها
استدلال میکنند، همچنان یک سوال دیگر باقی خواهد ماند: «چرا اجرای این عملکردها
همراه با تجربه است؟» 1
برای تقویت مورد خود، طرفداران مشکل سخت به طور معمول به برخی از
تجربههای فکر فلسفی، مانند قابل تصور بودن زامبی فلسفی یا کواليای وارون، ناتواني
در بيان تجربيات رنگي يا ناآگاهي از حالات ذهني خارجي، مانند تجربيات خفاش بودن،
رجوع مي كنند.
چالمرز در سال ۱۹۹۵ نام «مشکل سخت» و «مسائل آسان» را برای این مسئله پیدا کرد. این
مسئله چشمانداز عمدهای از پژوهش در فلسفه ذهن معاصر است و حجم قابل توجّهي از
پژوهش های تجربي در روان شناسي، عصب شناسي و حتي فيزيك كوانتوم وجود دارد. این
مسئله به مسائل در هستي شناسي، دربارة طبيعت و حدود توضيح علمي و دقت و حوزه شناخت
از روی خود و دانش شخص اول، برای نام بردن از چند مورد، میرسد. واکنشها به مشکل
سخت از انکار کامل مسئله تا کاهشدهی طبیعیگرایانه تا پانسایکیسم (ادعای اینکه
همه چیز به مقداری آگاه است) تا دوگانهگرایی کامل ذهن-بدن متفاوت است.
Comments
Post a Comment