نتیجه

مرگ امپراتوری؟

با تبدیل بهار به تابستان در سال 468 پس از میلاد، قسطنطنیه بار دیگر به دفاع از غرب روم آمد. امپراتور کنونی غرب، آنتمیوس، یک منصوب شرقی بود که یک سال قبل از قسطنطنیه با وعده کمک جدی نظامی وارد شده بود. امپراتور شرق، لئو یکم، به اندازه حرفش خوب بود. مداخله شرق به شکل ناوگان وسیعی متشکل از 1100 کشتی و نیروی ترکیبی 50000 سرباز و ملوان با وزن بیش از 120000 پوند طلا بود. مقصد این اکسپدیشن پادشاهی آفریقای شمالی کنفدراسیون وندال آلان بود که هدف اصلی آن حذف یکی از کنفدراسیون های جدید بود که به طور سهوی در خاک روم توسط هون ها باقی مانده بود و ثروتمندترین استان های غربی را به کنترل امپراتوری بازگرداند.

یک نتیجه موفقیت آمیز نه تنها مرکز روم غربی را با افزایش جریان درآمد آن تقویت می کرد، بلکه حداقل به طور موقت پدیده خطرناک دیگری را متوقف می کرد: تمایل رو به رشد زمین داران رومی استانی برای تغییر وفاداری سیاسی خود از مرکز امپراتوری. به یکی از کنفدراسیون های بربر جدید در میان آنها. حتی قبل از سال 468، آنتمیوس یک حمله افسونگر به شمال آلپ آغاز کرده بود، و تلاش می کرد وفاداری نخبگان گالی را که در مدار سیاسی پادشاهان ویزیگوت و بورگوندی قرار داشتند، به دست آورد. پیروزی در شمال آفریقا، با وعده افزایش درآمد و در نتیجه قدرت نظامی بیشتر، آنتمیوس را آسان‌تر کرد تا نخبگان سردرگم غربی را متقاعد کند که ادامه وفاداری به رم بهترین سیاست برای آینده قابل پیش‌بینی است.

متأسفانه برای آنتمیوس، اکسپدیشن با فاجعه پایان یافت. هنگامی که بادهای متخاصم کشتی های آن را به خط ساحلی صخره ای چسباندند، وندال ها توانستند با استفاده از کشتی های آتش نشان مجموعه ای از حملات ویرانگر را انجام دهند و تمام. اما، اگر تا آن زمان برای احیای امپراتوری غربی (که دیگر وجود نداشت) دیر شده بود، لشکرکشی بعدی توسط قسطنطنیه موفق به نابودی پادشاهی وندال در 532-533 شد. بنابراین ذاتاً غیرممکن نبود، و اگر سلف آن شانس بهتری داشت، شانس واقعی برای عقب راندن غرب از لبه پرتگاه وجود داشت. این امپراتوری سابق غرب نبود. نابودی وندال‌ها همچنان دو کنفدراسیون بربر قدرتمند را بر جای گذاشت که بر بخش‌های قابل توجهی از پایگاه مالیاتی سابق امپراتوری تأسیس شدند، بریتانیا شکست خورد و انبوهی از فرانک‌ها در سراسر راین تجاوز کردند. اما ویزیگوت‌ها و بورگوندی‌ها باید هژمونی یک مرکز امپراتوری را می‌پذیرفتند که موقعیت آن به‌عنوان قدرتمندترین نیروی نظامی و سیاسی در مدار آنها قاطعانه ترمیم می‌شد و نخبگان استانی متزلزل (کمتر و کمتر با تمایل) به طرف آنها جمع می‌شدند. وفاداری های سنتی نتیجه نهایی ممکن است بیشتر یک فدراسیون تحت رهبری امپراتوری روم باشد تا یک امپراتوری ساده و سیاست های بعدی آن پیچیده باشد. با این حال، در اواخر سال 468، هنوز فرصتی واقعی برای دمیدن جان تازه ای به شکل تجدید نظر شده امپراتوری روم غربی وجود داشت.

همانطور که کتاب به پایان می رسد، غرب مدرن هنوز خود را در "تالار آخرین شانس" که در اواخر دهه 460 با غرب روم روبرو شد، نمی یابد. دولت‌هایی که امپراتوری مدرن غربی را تشکیل می‌دهند، هنوز کنترل درآمدهای کلان را حفظ کرده‌اند، حتی اگر این درآمدها نسبت به اوج خود در پایان هزاره گذشته کاهش زیادی داشته باشد. با این حال، مقایسه دائمی ما با ظهور و سقوط امپراتوری روم دو نکته را کاملاً روشن می کند. اول، مانند روم باستان، امپراتوری غرب مدرن با بحرانی مواجه است که خود ساخته است، عملکرد ساختارهای خود باعث به وجود آمدن (در نهایت) یک ابرقدرت رقیب واقعی و قدرت‌های ادعایی جدید در آن چیزی است که قبلاً غرب بود. حواشی امپراتوری ظهور این نهادهای جدید، مطابق با آنچه در جهان روم در قرن چهارم و پنجم رخ داد، به نوبه خود شکاف های جدی در نظام امپراتوری غرب در دو سطح ایجاد کرده است، به عنوان رهبران غربی در رقابت بر سر بهترین واکنش این پست جدید دعوا. - نظم جهانی امپریالیستی، که در آن رفاه بی‌سابقه برای برخی متکی به کاهش استانداردهای زندگی برای بسیاری دیگر است.

اما اگر غرب هنوز به نقطه حساس اواخر دهه 460 نرسیده باشد، تا حدودی خود را در همان وضعیتی می‌بیند که رهبران رومی چند دهه قبل، در اوایل قرن پنجم با آن مواجه بودند. مانند رم، آنقدر با مشکلات مالی مواجه است که کل قرارداد مالی را که نظم اجتماعی موجود بر آن بنا شده است، تهدید می کند. برخلاف رم، غرب مدرن گزینه ای برای استعمار مجدد برخی از سبد نان خارجی برای پر کردن منابع خود نخواهد داشت. نوع سقوط درآمدی که به دنبال از دست دادن شمال آفریقا رخ داد، هنوز رخ نداده است، هرچند تا حدی به این دلیل است که ابزاری که برای حاکمان رومی در دسترس نبود، بدهی، به دولت‌ها و شهروندان اجازه می‌دهد دوباره وام بگیرند.

درآمدهای آینده، که واقعاً فقط به این معنی است که بحران درآمد قریب الوقوع به تعویق افتاده است. با این حال، ظهور یک رقیب ابرقدرت همتا، در قالب چین، یک واقعیت دائمی زندگی است، همانطور که ظهور یک سری نهادهای قدرتمند جدید در پیرامون امپراتوری قدیم است. اگر فروپاشی کامل امپراتوری برای روم باستان در مراحل بعدی تقریباً برگشت پذیر باقی می ماند، مسیر کنونی به سمت فروپاشی بالقوه برای غرب مدرن مطمئناً برگشت پذیر است، بنابراین، تا زمانی که بپذیرد که نمی تواند (و نباید) تلاش کند تا بازسازی را انجام دهد. نظم استعماری قدیمی سلطه بر جهان.

با این حال، پاسخ مثبت به تصویب آن سفارش قدیمی برای دستیابی به بهترین نتیجه موجود، مستلزم یک سری تنظیمات دشوار فراتر از آنهایی است که قبلاً انجام شده است. در داخل، باید بحث صادقانه‌تری درباره نقش مهاجرت در بافت جمعیت‌های غربی که به پیری ادامه می‌دهند و نرخ زاد و ولد که هیچ نشانه‌ای از بازگشت نشان نمی‌دهد، وجود داشته باشد و نرخ‌های روزافزون وابستگی اجتماعی را ایجاد کند. در خارج از کشور، لازم است با قدرت‌های نوظهوری که میراث فرهنگی و نهادی مهمی با قدرت‌های غربی قدیمی دارند، با همدلی و برابری بیشتری برخورد کرد، اگر قرار است شانس واقعی برای ایجاد ائتلاف جدیدی وجود داشته باشد که به اندازه کافی قدرتمند باشد. تعامل با چین در شرایط برابر. این‌ها پیام‌های ساده‌ای برای فروش به رأی‌دهندگان غربی نیستند، زیرا «مهاجران مشاغل ما را می‌گیرند» یا ادعای افسانه‌ای نشان می‌دهد که عمل به تنهایی – قرار دادن آمریکا، یا بریتانیا یا لهستان در «نخست» – به هر کشور غربی امکان می‌دهد تجارت بهتری داشته باشد. شرایطی که از چین یا هند برای آن مهم است، به جای عمل به عنوان یک بلوک.

اگر نسل جدیدی از رهبران غربی و رای دهندگان آنها بتوانند با این چالش‌ها مقابله کنند و تلاش‌های کنونی برای کنار گذاشتن میراث استعماری در داخل کشور را دنبال کنند و در عین حال از فرصت‌ها برای ایجاد ائتلاف‌های بین‌المللی گسترده‌تر و فراگیرتر استفاده کنند که پاسخ‌های اخیر به تهاجم روسیه به اوکراین ثابت کرده است که ممکن است (ص 132)، پایان اجتناب ناپذیر امپراتوری غربی قدیمی هنوز هم می تواند مجموعه ای بسیار مثبت از نتایج را ایجاد کند: و نه فقط در غرب. نهادهای بنیادی دولت ملی غربی که از نظر اجتماعی یکپارچه شده است - یک حاکمیت قانونی که به دنبال حمایت از همه منافع، نخبگان سیاسی به درستی پاسخگو، مطبوعات آزاد و نهادهای عمومی کارآمد و بی‌طرف است - که برای دوران پسااستعماری به درستی طراحی شده‌اند. کیفیت زندگی برای طیف وسیعتری از شهروندان نسبت به هر شکل دولتی رقیب. با این حال، نهادها در خلأ وجود ندارند و نمی‌توان آنها را به‌طور مصنوعی حفظ کرد. حتی اگر ارزش آنها به طور کلی شناخته شود، آنها همچنان بر توازن قدرت اقتصادی و سیاسی تکیه دارند. پاسخ به بدهی را اشتباه بگیرید، و نتوانید قرارداد مالی را به گونه ای توسعه دهید که افراد کافی را حفظ کند، و غرب ممکن است به زودی با مرگ ملت، و جایگزینی آن با ساختارهای سیاسی جایگزین، بسیار کمتر فراگیر، مواجه شود.

در گذشته، زمانی که ثبات سیاسی داخلی در خطر بود، دولت‌ها در جوامع غربی می‌توانستند از طریق استثمار بیرونی به مناطق پیرامونی، فشارها را کاهش دهند. امروز این گزینه از بین رفته است: آنها فقط می توانند از هموطنان خود استثمار کنند. بنابراین، اگر کشورهای غربی بخواهند تنش‌های داخلی خود را کاهش دهند، غیرقابل اجتناب به نظر می‌رسد که شهروندان دارای رفاه بهتر، به‌ویژه 10 درصد برتری که بیشترین سود را از جهانی‌سازی در چند دهه اخیر برده‌اند، مجبور به کمک منابع بیشتری برای ایجاد یک نوع جدیدی از مدل سیاسی اجتماعی کارآمد، در غیاب کنونی جریان های عظیم ثروت از خارج. همه‌گیری کووید-19، که همه را ملزم به فداکاری برای مصلحت آسیب‌پذیرترین اقلیت جامعه می‌کرد و باعث شناخت بیشتر مشارکت‌های اجتماعی و اقتصادی کلی کارگران «ضروری» با دستمزد کمتر شد، بحثی پر جنب و جوش در مورد انواع سیاست هایی که ممکن است برای کمک به بازسازی انسجام اجتماعی در غرب مورد استفاده قرار گیرد. با این حال، برای اینکه هر یک از اینها کار کند، جوامع غربی باید کارهای بیشتری از بیرون رفتن در خیابان برای کف زدن انجام دهند. عناصر احتمالی یک قرارداد مالی جدید شامل جشن های بدهی (به ویژه در مورد بدهی های دانشجویی)، درآمد پایه جهانی که حداقل استاندارد زندگی سخاوتمندانه تر را برای همه تضمین می کند، سیاست های افزایش خانه سازی به منظور گسترش دسترسی به مسکن مناسب و شاید تغییر به سمت مالیات های بیشتر بر ثروت به جای درآمد. باز هم، این کار آسانی نیست، به ویژه به این دلیل که ثروتمندان نفوذ زیادی در سیستم سیاسی دارند. اما، علاوه بر این واقعیت که مالیات بر ثروت کسانی را هدف قرار می دهد که قادر به پرداخت هستند، آنها همچنین می توانند به انرژی مجدد اقتصاد کمک کنند: با پاداش دادن به کسانی که ثروت خود را برای ایجاد درآمد جدید سرمایه گذاری می کنند و مجازات کسانی که فقط برای انباشت ثروت بیشتر تلاش می کنند. در احتکار زمین یا سوپرقایق‌های تفریحی، مالیات بر ثروت می‌تواند پول را به سمت استفاده‌های مولدتر هدایت کند. چنین تغییراتی نیز احتمالاً باید حداقل در برخی از قرن‌ها همراه باشد

کشورها، با اقداماتی برای کاهش اشتغال ناامن از طریق تقویت قوانین کار سست، از نوعی که در سال 2022 یک اپراتور کشتی‌رانی بریتانیایی را قادر ساخت تا نیروی کار خود را با کارمندان ارزان‌تر جایگزین کند، تنها با پرداخت حداکثر جریمه‌ای که می‌توان برای اخراج غیرقانونی آنها یک شبه دریافت کرد، سپس نوشت. آن را به عنوان یک هزینه کسب و کار. در کنار اشتغال ایمن تر، حداقل دستمزد مناسب، شهریه رایگان و طرح های بازآموزی شغلی سخاوتمندانه برای تامین درآمد مناسب بیکاران و در عین حال تجهیز مجدد برای بازار کار در حال تغییر، این امر نه تنها باعث ایجاد انسجام اجتماعی بیشتر، بلکه احتمالاً کسب و کارهای مولدتر نیز می شود (الگویی که بی شباهت نیست). اسکاندیناوی موجود).

تعادل مجدد قرارداد مالی برای کاهش مسیرهای فعلی به سمت تقسیم اجتماعی نیز به همکاری بین المللی بیشتر و نه کمتر نیاز دارد. یک مکان عالی برای شروع، معاهدات مالیاتی بین‌المللی برای سرکوب اجتناب از مالیات در بهشت‌های فراساحلی است، که تخمین زده می‌شود اکنون بیش از ۷ تریلیون دلار از ثروت الیگارشی را در خود جای دهد، و کاهش «آبیتراژ مالیاتی»، که به موجب آن شرکت‌های چند ملیتی و ثروتمندان ساختارهای پیچیده‌ای ایجاد می‌کنند یا به دنبال کشورهایی با مالیات کم بروید تا ثروت و درآمد خود را در آن پناه دهند و پیدا کردن و مالیات آنها را برای کشورهای خود دشوار می کند. برخی از اینها در حال حاضر اتفاق می افتد. تخمین زده می شود که بیانیه بین المللی OECD در سال 2021 در مورد حداقل مالیات جهانی که به موجب آن 130 کشور موافقت کردند نرخ مالیات شرکت ها را کمتر از 15 درصد تعیین کنند، به تنهایی می تواند سالانه 150 میلیارد دلار درآمد اضافی برای دولت های جهان فراهم کند.

معاهدات بین‌المللی در مورد کاهش گازهای گلخانه‌ای و یک قرارداد جدید سبز نیز می‌تواند از رقابت تا پایان در مورد انتشار کربن جلوگیری کند و آینده قابل زندگی را برای نسل‌های جوان تضمین کند. اینها را می توان با یک رژیم جهانی مالیات بر کربن ترکیب کرد، به ویژه اگر با یک طرح تقسیم سود که دریافتی از چنین مالیات بر کربن را بین جمعیت عمومی توزیع می کند، همراه شود. در این صورت ممکن است در میان کسانی که اغلب خود را بازنده سیاست‌های زیست محیطی می‌دانند، حمایت بیشتری به دست آورد: طبقه کارگر. با تحمیل هزینه‌ها بر کسانی که بیشترین آلودگی را دارند، یعنی ثروتمندان، در حالی که سود سهام را به طور مساوی تقسیم می‌کنند، چنین طرحی به افراد پایین‌تر از مقیاس درآمد جهانی پاداش مناسبی می‌دهد. در نهایت، کشورهای غربی مطمئناً باید سیستم بازنشستگی خود را اصلاح کنند تا بقای بلندمدت خود را بازگردانند - به عنوان مثال، به تعویق انداختن سن بازنشستگی، به عنوان جایگزینی برای کاهش سطح پرداخت - از زمانی که آنها ایجاد شدند، هیچ کس پیش‌بینی نمی‌کرد دوره‌ای که مردم ممکن است در آن هزینه کنند. زمان زیادی در دوران بازنشستگی داشتند زیرا آنها کار می کردند.

دستیابی به هیچ یک از این انتخاب های ضروری ساده نخواهد بود. اما هر اتفاقی که بیفتد، غرب به سادگی نمی تواند خود را دوباره در قرن نوزدهم و بیستم بزرگ کند. ساختارهای بنیادی اقتصاد جهانی به شکلی بسیار عمیق تغییر کرده است که هرگز امکان پذیر نبوده است، و برخی از رهبران آن باید از تظاهر به اینکه این می تواند غیر از این باشد دست بردارند. و همچنین، اگر قرار باشد هیچ صداقتی در مورد میزان زور و استثماری که آن امپراتوری مدرن غربی در ابتدا بر اساس آن بنا شده بود وجود داشته باشد، نباید کسی برای درگذشت آن عزادار باشد. اگر پیشرفت مادی آنها دیگر به عنوان یک تهدید تلقی نمی شد، بلکه مورد استقبال و تشویق قرار می گرفت، به احتمال زیاد شهروندان حاشیه رو به رشد به سمت نظم جهانی جدید می رفتند. عناصر شرم آورتر گذشته استعماری کمتر احتمال دارد که این ایده را مبهم سازند که جامعه غربی در نهایت راه خود را از طریق کشمکش های داخلی به یک مدل توافقی سازمان اجتماعی-سیاسی که بیش از هر سیستم رقیب به تعداد بیشتری از شهروندان ارائه می دهد، پیدا می کند. : نه فقط از نظر رفاه اقتصادی، بلکه آزادی های فردی و حقوق سیاسی و قانونی که به آسانی بدیهی تلقی می شوند، اما در طول بیشتر تاریخ بشر بسیار نادر بوده اند.

اگر شهروندان کشورهای غربی بتوانند چالش‌های کلیدی پیش رو را درک کنند، بحث‌های تفرقه‌انگیز ناگزیر را به روشی دموکراتیک حل و فصل کنند که به شهروندان گسترده‌تر احساس مشارکت و انصاف بدهد، و به‌ویژه اگر بتوانند این کار را به شیوه‌هایی انجام دهند که به شهروندان اجازه دهد. افزایش دولت‌های پیرامونی به این باور که به آنها نیز در آینده‌ای برابرتر در یک سیستم گسترده‌تر مبتنی بر ارزش‌های مشترک یکسان پیشنهاد می‌شود، دستاوردها به طور بالقوه عظیم هستند. نه تنها شکل دولت ملت غربی - که در اصل بر پایه جریان های ثروت اهرمی از بقیه کره زمین ساخته شده بود - می توانست لحظه ای از بحران بالقوه وجودی را با هم مذاکره کند، بلکه می توانست یک میراث عظمت واقعی پسااستعماری ایجاد کند. که شهروندانش می توانند واقعاً به آن افتخار کنند.

Comments

Popular Posts