چه کسی مسئول است؟

آیا واقعاً انتخاب آزاد داریم؟ ممکن است همین الان تصمیم بگیرید که فقط برای اثبات این موضوع به «بله» پاسخ دهید، اما آیا انتخاب به ظاهر آزاد شما در واقع نتیجه اجتناب ناپذیر شخصیت، پیشینه و نوع روزی است که دارید؟ اگر می توانستید به گذشته برگردید و لحظه را تکرار کنید، آیا همیشه همان کار را انجام می دادید، مثل اینکه می توانید زمان را تشخیص دهید؟ این یک سؤال فلسفی باستانی است که اخیراً با پیشرفت های علم تجدید شده است و کتاب های یک جفت عصب شناس برجسته به آن از طرف های مخالف پرداخته اند. رابرت ام. "مصمم" ساپل آسمان نقش دادستان را در گزارشی واضح و تحریک آمیز از آگاهی ایفا می کند که در آن اراده آزاد فقط یک توهم است. در مقابل، کوین جی میچل دفاعی شیوا از درک عقل سلیم ما از ذهن در عوامل آزاد ارائه می‌کند: چگونه تکامل به ما اراده آزاد داد. هر دو کتاب عالی هستند: هیچ کدام من را کاملا متقاعد نکردند. شاهد ستاره در این پرونده برخلاف اراده آزاد، ریاضی دان فرانسوی قرن هجدهم پیر-سیمون لاپلاس است که معتقد بود قوانین طبیعت کاملاً جبرگرا هستند. اگر سرعت، جهت و سایر شرایط ورود توپ به راکت را با جزئیات می دانستید، می توانستید دقیقاً محل فرود توپ را پیش بینی کنید. این تفکر را به خود کیهان تعمیم دهید، و هر چیزی که اتفاق می‌افتد - از جمله افکار خودتان در حین خواندن این کلمات - باید پیامد مستقیم حرکات زیراتمی باشد. آقای ساپولسکی موافق است. "جهان جبرگرا است و اراده آزاد وجود ندارد." آگاهانه یا ناآگاهانه، ما همیشه به دلیلی عمل می‌کنیم، دلیلی برای آن دلیل وجود دارد، و غیره - زنجیره‌ای از علیت که شانس هیچ نقشی در آن ندارد. این یک دیدگاه اقلیت در میان فیلسوفان و دانشمندان است که اکثر آنها سازگاری را ترجیح می دهند، این ایده که از آنجایی که زندگی در عمل بسیار غیرقابل پیش بینی است، می توانیم به طور معناداری به انسان ها به عنوان دارای اراده اشاره کنیم. این برای آقای ساپلسکی، استاد زیست شناسی و علوم اعصاب در دانشگاه استنفورد، که موضع خود را «تناسب فاحش» می خواند، کافی نیست. آقای میچل، محقق ژنتیک و علوم اعصاب در کالج ترینیتی دوبلین، نیز در مورد سازگاری بدبین است، زیرا زمینه های زیادی را برای جبرگرایان باقی می گذارد. او اصرار دارد که موجودات زنده به گونه ای عمل می کنند که نمی توان آن را به دلایل مکانیکی تقلیل داد. آقای ساپولسکی تخمین می‌زند که «تقریباً ۹۰ درصد فیلسوفان» از سازگاری حمایت می‌کنند، بنابراین او و آقای میچل افراطی‌های روشنفکری هستند که دلایل زیادی برای اثبات دارند. آقای میچل باید توضیح دهد که چگونه ذهن ما می تواند مستقل از فیزیک و شیمی اولیه بدن ما باشد. آقای ساپلسکی باید توضیح دهد که چرا زندگی بدون اراده آزاد هنوز ارزش زیستن دارد. پس از لاپلاس، یکی دیگر از شاهدان کلیدی، بنجامین لیبت، عصب شناس آمریکایی قرن بیستم است. در دهه 1980، لیبت از آزمودنی‌های آزمایشی خواست که در لحظه‌ای که خودشان انتخاب می‌کنند، دکمه‌ای را فشار دهند و زمان انتخابی خود را ثبت کنند. الکترودهایی که فعالیت مغز آنها را ثبت می کردند، درست قبل از هر لحظه انتخاب آگاهانه، یک جهش ناگهانی را نشان دادند. بسیاری کار او را دلیلی می دانند که فرآیندهای ناخودآگاه استاد واقعی اعمال ما هستند. آقای میچل غیر از این فکر می کند: او روش شناسی را به طور طولانی مورد بحث قرار می دهد و اوج را "مصنوع روش تجزیه و تحلیل داده ها" می نامد. شگفت آورتر اینکه آقای ساپولسکی "علوم اعصاب لیبیایی" را رد می کند و می گوید این آزمایش نتوانست به این سوال مهم پاسخ دهد، "نیت از کجا می آید؟" یکی از راه‌های پرداختن به این پرسش‌ها، استناد به مفهوم روح است – اگرچه وجود آن لزوماً مشکلات را حل نمی‌کند. ارواح ممکن است درست و نادرست را قضاوت کنند، اما اگر خدا همه انتخاب ها را انجام دهد، سرنوشت ما از پیش تعیین شده است. دوآلیسم - این ایده که ماده و ذهن کاملاً از هم جدا هستند - به طور مشابه از نظر اراده آزاد غیرقابل قبول است و در میان دانشمندان علوم اعصاب از حمایت کمی برخوردار است. آقایان میچل و ساپولسکی در مورد دین سکوت می کنند و به صراحت دوآلیسم را رد می کنند. هر دو معتقدند که ذهن تابعی از نورون ها و سیناپس ها، آکسون ها و دندریت ها است. کتاب‌های آن‌ها مملو از توضیحات دقیق درباره چیستی آن چیزها، کارهایی که انجام می‌دهند و اینکه چگونه جریان انتقال‌دهنده‌های عصبی آن‌ها بر نحوه تفکر، احساس و رفتار ما تأثیر می‌گذارد است. آقای ساپولسکی می‌گوید هیچ استدلالی برای "اسلم دانک" وجود ندارد که بتواند اراده آزاد را یک توهم ثابت کند. در عوض، او انبوهی از شواهد نامرتبط را ارائه می‌کند که از طیف وسیعی از رشته‌ها، از جمله علوم اجتماعی، اقتصاد، و روان‌شناسی استخراج شده‌اند، که همگی نشان می‌دهند که چگونه ژنتیک، فرهنگ و زندگی روزمره می‌توانند انتخاب‌های فرد را هدایت کنند. به عنوان مثال، بهترین پیش بینی برای اینکه آیا قاضی آزادی مشروط را اعطا می کند یا خیر این است که چند وقت پیش یک وعده غذایی خورده است. دروغ باعث می شود زودتر دستان خود را بشویید. آقای ساپولسکی مثال‌های خود را با لحنی که اغلب شوخ‌آمیز، گاهی طنزآمیز و در عین حال همیشه بسیار خواندنی است، ارائه می‌کند. کتاب آقای میچل که از نظر لحن متعارف‌تر است، بر زیست‌شناسی تکاملی تمرکز می‌کند، ارگانیسم‌ها را به‌عنوان «عوامل» خود هدایت‌گر می‌بیند و رشد آنها را ترسیم می‌کند.

اولین سلول های منفرد برای ظهور هوش انسانی. پاسخ آقای میچل به یک زنجیره علل سفت و سخت به شکل عدم تعین کوانتومی و نوسانات حرارتی است - مبهم بودن رویدادها در سطح زیراتمی. او نسخه به روز شده ای از نظریه اراده آزاد را پیشنهاد می کند که در اواخر قرن نوزدهم توسط روانشناس ویلیام جیمز مورد حمایت قرار گرفت. آقای میچل پیشنهاد می‌کند که تصادفی بودن سطح کوانتومی، مرحله اولیه هر فرآیند عصبی را نشان می‌دهد، و نوعی انتخاب تناسب داروینی در میان واکنش‌های احتمالی به دنبال می‌آید، که در نتیجه «یک عمل ممکن برنده رقابت می‌شود و آزاد می‌شود در حالی که بقیه عمل می‌کند». همچنان مهار شود.» آقای میچل می‌گوید که مدل دو مرحله‌ای او «با قدرت، پیوندهای جبرگرایی را می‌شکند، تصادفی واقعی را در فرآیندهای شناختی ما وارد می‌کند و در عین حال از نقش علّی خود عامل در تصمیم‌گیری برای انجام چه کاری محافظت می‌کند». این نوع مدل دو مرحله ای از آقای ساپولسکی کوتاه می آید. او می نویسد: «بنابراین، «مغز ما» یک پیشنهاد تولید می کند و «ما» آن را قضاوت می کنیم. او این مفهوم را نوعی دوگانگی می‌داند که «فکر ما را به قرن‌ها پیش می‌برد». او استدلال می کند که اثرات کوانتومی احتمالاً در عملکرد مغز مهم نیستند. برخی پیشنهاد کرده اند که پدیده هایی به نام تونل زدن و درهم تنیدگی ممکن است برای رهایی مغز از علیت سفت و سخت کار کنند، اما آقای ساپولسکی این پیشنهادات را رد می کند و به پدیده دیگری به نام ناهمدوسی اشاره می کند. در اینجا نیازی به توضیح نیست که همه آنها به چه معنا هستند. کافی است بگوییم که استدلال آقای ساپولسکی نتیجه را از دست داده است. تصادفی بودن کوانتومی همیشه بر ما تأثیر می گذارد. برای درک دلیل، به یک شمارنده گایگر که در نزدیکی نمونه ای از فلز رادیواکتیو قرار داده شده است فکر کنید. هر چند وقت یکبار، یک اتم در فلز به طور خود به خود تجزیه می‌شود و شمارنده گایگر کلیک می‌کند: یک رویداد کلان تصویری که توسط تصادفی زیراتمی دیکته می‌شود. هر روز ما در معرض تشعشعات پس زمینه سطح پایین از منابع طبیعی بسیاری قرار می گیریم. اگر بدشانس باشیم، یکی از آن ذرات ممکن است پیوند شیمیایی در بدن ما را بشکند و زنجیره ای از حوادث را آغاز کند که منجر به سرطان شود. آیا می‌توانیم ادعا کنیم که چنین وقایعی از روی ضرورت مقرر شده است؟ فقط اگر فکر کنیم که رفتارهای کوانتومی خود توسط جبرگرایی پنهان اداره می‌شوند - ایده‌ای که انیشتین به آن اعتقاد داشت، اما اکنون فیزیکدانان عموماً آن را رد می‌کنند. آیا این طلسم پیروزی برای آقای میچل است؟ می توانم بگویم که این یک بازی مرده است. تصادفی بودن کوانتومی به این معنی است که آینده هنوز نوشته نشده است، اما وجود اراده آزاد را ثابت نمی کند. مدل آقای میچل در مرحله اولیه پیش‌آگاه بر تصادفی بودن تکیه می‌کند، اما اگر انتخاب‌های ما واقعاً در اینجا باشد، پس ما زندانی شانس هستیم تا جبرگرایی. اگر در عوض ادعای او این باشد که انتخاب و نیت در مرحله دوم و آگاهانه شکل می‌گیرد، هنوز به طور کامل توضیح داده نشده است که واقعاً چگونه اتفاق می‌افتد. پس از عبور از مجموع 800 صفحه از این دو کتاب خوب، در موقعیتی قرار می‌گیرم که هر دو نویسنده بدون شک از آن سوار می‌شوند - یک فرد آگنوستیک با اراده آزاد که روی حصار نشسته است. در مورد اینکه کدام کتاب را ترجیح می‌دهم، رأی من به «تعیین کن» است، که به دلیل وسعت تحقیق، خط زنده نوشتار، و عمق انسانیتی که بیان می‌کند، برجسته است. آقای ساپولسکی به عنوان فردی که خود را ناسازگاری سخت معرفی می‌کند، مجبور بوده است با پیامدهای اخلاقی نظریه خود دست و پنجه نرم کند. اگر اراده آزاد وجود نداشته باشد، دلیلی برای ستایش یا سرزنش کسی برای کاری که انجام می دهد وجود ندارد. او می گوید به جای مجازات مجرمان، باید آنها را به عنوان افرادی که از شرایطی رنج می برند که کنترلی بر آن ندارند، قرنطینه کنیم. این ایده در ایالات متحده غیرقابل تصور است اما در نروژ به طور جدی مورد توجه قرار گرفته است - تفاوتی اجتماعی که آقای ساپلسکی آن را به ژنتیک و محیط نسبت می دهد. همانطور که او اذعان می کند، مشکل این است که در هر فرهنگی، «ما دوست داریم افراد مرتکب اشتباه را مجازات کنیم. این حس عالی است.» و این در ژن های ما نیز هست ..

Sources: Determined By Robert M. Sapolsky

Free Agents By Kevin J. Mitchell

Comments

Popular Posts