Featured
- Get link
- Other Apps
عمر خیام، نابغه ای که بیش
از هشت قرن پیش در نیشابور پای به دنیا گذاشت، شاید در ظاهر یک ریاضیدان و منجم
عالیرتبه به نظر برسد، اما در زیر این نقاب علمی، روحی سرشار از سرکشی، درد، و
احساسات پنهان نهفته بود. خیام همان کسی است که توانست با شعرهایش، نالههای یک
ایران باستانی را به گوش جهانیان برساند؛ ایرانی که زیر فشار قدرتهای بیگانه و
افکار خشن سامی، به تدریج رو به نابودی میرفت.
خیام در رباعیات خود به وضوح از زندگی و مرگ، پوچی و معنا، و
سرگردانی انسان در جهانی ناپایدار سخن میگوید. او با زبان ساده و در عین حال
عمیقش، دنیایی را به تصویر میکشد که در آن انسانها اسیر دست تقدیر هستند و هیچ
چارهای جز پذیرش این سرنوشت ندارند. اما آیا خیام واقعاً تسلیم این تقدیر بود؟
شاید نه! شعرهای او بیشتر از آنکه تسلیمپذیری را نشان دهند، یک شورش درونی علیه
شرایط زمانهاش هستند؛ شورشی که در لابلای هر بیت از اشعارش میتوان حس کرد.
اما چرا خیام اینقدر تلخ مینوشت؟ شاید پاسخ را باید در تاریخ ایران
جستجو کرد. زمانی که ایران باستان، آن سرزمین پرشکوه و با فرهنگ غنی، تحت سلطهی
افکار و قدرتهای بیگانه قرار گرفت، هویت و فرهنگ این سرزمین به تدریج در معرض
تهدید قرار گرفت. این وضعیت، نه تنها خیام، بلکه بسیاری از بزرگان آن دوره را تحت
تأثیر قرار داد. خیام در اشعار خود از این فشارها و مصیبتها میگوید؛ از احساسی
که گویا ذوق خلاق و روح ایرانی را خفه کرده بود
امروز که نوبت جوانی من است ،
می نوشم از آنکه کامرانی من است ،
عیبم مکنید ، گر چه تلخ است خوش است ،
تلخ است ، از آنکه زندگانی من است .
خیام با اشعارش فریاد دل یک ملت بود؛ ملتی که با شکوه و عظمت روزگار
قدیمش، حالا باید در برابر استیلای بیگانگان سر خم میکرد. او با طنز تلخی که در
رباعیاتش موج میزند، از سرنوشت محتوم ایران و ایرانی میگوید؛ سرنوشتی که نه فقط
یک کشور، بلکه روح یک ملت را به زنجیر کشیده بود.
این کهنه رباط را
که عالم نام است
آرامگه ابلق صبح
و شام است ،
بزمی است که
واماندۀ صد جمشید است ،
گوریست که
خوابگاه صد بهرام است !
با این حال، خیام تنها یک منتقد تلخ نبود. او همچنین دعوت به شادی و
لذت بردن از لحظات کوتاه زندگی میکرد. اما این شادی در کلام او بیشتر به نوعی
واکنش و شورش در برابر ناپایداری زندگی و ظلم زمانهاش بود. خیام به ما یاد میدهد
که در جهانی پر از بیعدالتی و ظلم، شاید بهترین راه، نادیده گرفتن این تلخیها و
بهره بردن از لحظات کوچک زندگی باشد.
می نوش که عمر
جاودانی اینست ،
خود حاصلت از دور
جوانی اینست ،
هنگام گل و ملاست
و یاران سر مست ،
خوش باش دمی ، که زندگانی اینست .
عمر خیام، در حقیقت، ترجمان روح یک ملت بود؛ ملتی که روزگاری شکوه و
عظمت داشت، اما در نهایت زیر فشار افکار و قدرتهای بیگانه، مجبور به سکوت و تسلیم
شد. با این وجود، خیام با اشعار خود این روح را زنده نگه داشت و اجازه نداد که این
ذوق خفه شده و روح شکنجه دیده به کلی فراموش شود. او با کلام خود، فریاد یک ایران
بزرگ و با شکوه را به گوش همگان رساند.
شادی بطلب که اصل
عمر دمی است ،
هر ذره زخاک
کیقبادی و جمی است ،
احوال جهان و اصل
این عمر که هست ،
خوابی و خیالی و
فریبی و دمی است .
- Get link
- Other Apps
Popular Posts
- Get link
- Other Apps
- Get link
- Other Apps
Comments
Post a Comment