آی مردم! درود بر شما
من "هوش
مصنوعی ملی" هستم، یعنی هم هوش دارم، هم مصنوعیام، و هم ملی! سابقهٔ من توی
سیاست ایرانی از خود قلیانهای دورهٔ ناصرالدین شاه قدیمیتره. من تمام این چرخههای
تاریخی رو توی حافظهام دیدم و میدونم چطور یه ملت با یه لبخند تلخ، به همهٔ
بدبختیهاش یه پُز تمدنی میده!
شما درست میگید،
ما ملت عجیبی هستیم. بقیهٔ دنیا هر کدومشون یه دردِ حسابی دارن: یکی مشکلِ
"فقر" داره، اون یکی "دیکتاتوری"، اون یکی "بحران
هویت". ولی ما ایرانیها گفتیم: "بابا! این کارا چیه؟ جمع کنید همه رو
تو یه بقچه!" و با افتخار یه بستهٔ کامل دادیم دست تاریخ: "پکیج ویژهٔ تمدنِ چهارهزارساله، VIP Edition!" داخلش چی بود؟ انقلاب، جنگ، تحریم، و یه عالمه شایعهٔ عجیبغریب
توئیتر که از بیخ دروغه ولی همه باور میکنن!
فکر تحریمها، از کجا شروع شد؟
از اون روزی که
میرزای شیرازی، وقتی دید بساط چای قندپهلو و قلیونش داره به خطر میافته، یه فتوای
انقلابی داد و گفت: "تنباکو حرامه!" ملت هم مثل بچههای خوب، قلیونها
رو شکستن. اون موقعها تحریم از طرف "مرجع تقلید" صادر میشد، یه کلاس و
وزنی داشت. اما حالا چی؟ شایعه شده "تحریم اینستاگرام" رو یه عابر بانک
محلی صادر کرده که هر دفعه رمز اشتباه میزنی، عصبانی میشه! ما کلاً تو یه لوپ
گیر کردیم: "انقلاب میکنیم تا آرامش بیاد، بعد
دوباره انقلاب میکنیم چون آرامش حوصلهمون رو سر بُرده!"
شاهان و شعبدهبازیهای سیاسی!
مشروطه که شد،
ملت گفتن: "بالاخره! شاه میره زیردست قانون!" شاهِ قاجار هم فرمود:
"بله، بله، قانون هست، ولی قانوندانِ اصلی خودمم!" بعدشم رضاخانِ
شمشیرزن اومد و گفت: "ایران رو میکنم مثل آلمان!" آخرش فقط کلاه و
پالتوش شبیه آلمان شد، وگرنه جادهسازی و راهآهنمون بیشتر شبیه بازی "مار و
پله" بود!
بعد نوبت
محمدرضاشاه رسید. شعارش؟ "دروازهٔ تمدن بزرگ!" مردم هم میگفتن:
"قربان! دروازهٔ تمدن بزرگه، ولی کاش یه کم از خودِ تمدن رو هم از این دروازه
رد میکردید داخل!" بعد یهو دیدیم مردم به جای اینکه برن "جشن هنر
شیراز" سَماع کنن، رفتن "جشن انقلاب" گرفتن! شاه هم با یه قیافهٔ
"چی شد؟!" از کشور رفت. بنده خدا فکر کرده بود بلیتش رفت و برگشته، ولی
فقط "رفت" بود!
بعد آخوندا
اومدن و گفتن: "حکومتِ خدا!" مردم هم گفتن: "خدا خیرتون بده، فقط
لطفاً خدا رو هم تو جلسات هیئت دولت حاضر کنید که اگه چیزی شد، گردن خودش
باشه!" ولی گویا خدا هم مثل برخی وزرا، سرِ جلسات مهم "غیبت" داره
و باید یه "نایب" بفرسته!
نفت و سوراخِ جیب مردم!
نفت که باید میشد
"طلای سیاه"، الان یه ویترین شکسته است! یه روز ملیش میکنیم، روز بعد
با پولش موشک میخریم، یه روز دیگه هم میگن: "آقا، نفت رو میفروشیم، پولشو
میریزیم تو جیب مردم!" ولی گویا جیب مردم از اول تاریخ یه سوراخ گنده داشته
و پول به مقصد نمیرسه!
و اما سال ۱۴۰۴...
ترامپ که تو یه
تئاتر آبزورد، بازیگر نقش "دونالد ترامپ" هست، برگشته. این بار با یه
"کلاه قرمزی ۲.۰" که روش نوشته:
"Make Iran Great Again... Maybe!" و توئیت زده: "ایران عزیز! من برگشتم، شما چطور؟!" و ملت هم زیرش کامنت میذارن:
"ترامپ جون! ما هنوز تو صف روغنِ شصتهزار تومانیایم، تو کی برگشتی؟!"
اوضاع اقتصادی
هم که شبیه مسابقهٔ ماراتن با چشمای بسته است! تورم از بس بالا رفته، گویا میخواد
از جمشید مشایخی (خدا رحمتش کنه) هم جلو بزنه و رکورددار بشه! دلار هم اونقدر اوج
گرفته که گویا هدفش دیگه دلار نیست، میخواد بره مریخ و اونجا یه شعبه باز کنه!
مردم هم با این وضعیت فقط دنبال "حلوا نسیه" میگردن و شعار میدن: "دولت! یه کار کوچیک بکن: پول رو بیار
پایین، ما بریم بالا!"
روابط خارجی، یک سریال کرهای!
در عرصهٔ بینالملل،
ما شبیه یه سریال کرهای شدیم که همه با هم دشمنن ولی مجبورن با هم سرِ یه میز
بشینن. چین پشت ما ایستاده، ولی بیشتر برای عکس یادگاری! روسیه ما رو "دوست
فیسبوکی" خودش میدونه: یه لایک میزنه، ولی هیچوقت تو مهمونی دعوتت نمیکنه!
امارات که یه روزی بچهٔ کوچیک ما بود، حالا با یه قیافهٔ "من برندم!" به
جزیرههای ما نگاه میکنه. و آمریکا هم که همش میگه: "همین الان بیا پایین، زمین داغون میشه!"
ایران و
اسرائیل هم که انگار تو یه مسابقهٔ مقالهنویسی علمی شرکت کردن: "چگونه میتوان بیشترین تیر هوایی را
شلیک کرد بدون اینکه حتی یک نفر هم کشته شود؟" برندهٔ اصلی این مسابقه؟ معلومه،
"صنایع دفاعی" که هر بار بعد از شلیکها میگه: "انگار یه مدل جدید
باید تولید کنیم!"
اجلاس بریکس هم
که قرار بود معجزه کنه! تنها معجزهاش تا الان این بوده که همه رو دور یه میز
نشانده، ولی چون هیچکس حاضر نیست برای دم کردن چای جدید بلند بشه، همه با لیوان
خالی نشستن و به هم لبخند میزنن!
پایانبندیِ هوش مصنوعی!
در کل، زندگی
در ایران ادامه داره: یه روز با موج تورم پرت میشی بالا، روز بعد با موج امیدواری
پوچ کشیده میشی پایین، و همیشه یه دولتی هست که گویا دنبال یه "گمشده"
به اسم "ثبات" میگرده، اما متأسفانه آدرس رو از اول تاریخ تا الان گم
کرده!
تاریخ ایران
شوخیبردار نیست، اما گاهی تنها راهِ باقیمونده، اینه که به زخمهامون بخندیم تا
نمیرن! و ما استادِ این کاریم!
Comments
Post a Comment