دنیای جدید وعده ثروت و امپراتوری های وسیع را می داد، اما اغلب این فقیرترین ها بودند که بهای آن را پرداخت می کردند.

قرن ها قبل از تأسیس اولین مستعمرات، کاشفان و مهاجران اروپایی، خواسته یا ناخواسته، در جستجوی پناهگاه و فرصت های جدید به آمریکای شمالی سفر کردند. وایکینگ ها تلاشی کوتاه و ناموفق برای سکونت در شمال دور در حدود سال 1000 پس از میلاد انجام دادند. اما، پس از کلمب و سفرهای اسپانیایی او به دنیای جدید، اولین تلاش های هماهنگ برای استعمار توسط اسپانیایی ها انجام شد. پس از چندین سفر، در سال 1526، فاتح لوکاس وازکوئز دآیلون، با شش کشتی و 600 مستعمره (به همراه تعدادی برده آفریقایی)، تلاش خود را برای ایجاد یک سکونتگاه دائمی تأمین مالی کرد. یافتن یک مکان مناسب دشوار بود، اما در نهایت آنها در جایی در کارولینای جنوبی یا جورجیا کنونی مستقر شدند و نام خانه جدید خود را San Miguel de Guadalupe گذاشتند. طولی نکشید که هوای بد باعث نابودی این پرچمدار و تجهیزات آنها شد. هوا نیز سردتر از حد انتظار بود و بیماری شروع به گسترش در شهر کرد. خود آیلون درگذشت و مستعمره را بدون اینکه رهبر تصمیم بگیرد بماند یا ترک کند تقسیم کرد. کشمکش داخلی و درگیری با جمعیت بومی محلی، آخرین نیش بود. این شهرک که در سپتامبر 1526 شکل گرفت، در نوامبر همان سال متروک شد. از 600 سکنه اصلی، تنها 150 نفر زنده ماندند. سال‌ها می‌گذشت که اسپانیایی‌ها تلاش‌های بیشتری برای استعمار آمریکای شمالی انجام می‌دادند، و در این بین رقبای اصلی آنها، فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها، شروع به تصور دنیای جدید برای خود کردند. دنیای جدید متخاصم از آب و هوای خشن، بیماری، منابع ضعیف و درگیری با ساکنان بومی عناصر اصلی مشترک در همه سکونتگاه‌های اولیه بودند. تا سال 1541، فرانسوی‌ها با ساختن مستعمره چارلزبورگ رویال در کبک کنونی، کانادا، نشان خود را نشان دادند. بنیانگذار آن، ژاک کارتیه، مانند بسیاری از افراد قبل از خود، به دنبال راه های تجاری سودآور از طریق چین و آسیا بود. او موفق نشد، اما حداقل در ابتدا مستعمره از آب و هوای سخت جان سالم به در برد، و به خوبی مستحکم بود، در دو بخش برای محافظت از کشتی‌ها و خانه‌ها ساخته شد، حتی یک قلعه تپه برای دفاع داشت. با این حال، هماهنگی نسبی با جمعیت بومی ایروکوئیان بومی محلی به دلیل عدم رعایت نظم و احترام مهاجران تحت تأثیر قرار گرفت. کارتیه و پیروانش پس از یافتن آنچه فکر می‌کردند الماس و طلا بود، تصمیم گرفتند زیان‌های خود را کاهش دهند و معتقد بودند که مستعمره محکوم به فنا است و در سال 1542 به فرانسه رفتند. سرانجام رهبر رسمی مستعمره، دو روبروال، رسید، اما مهم است. . فقط بدتر شد ترکیب کلاسیک بیماری، آب و هوای بد و روابط ضعیف با قبایل محلی، قلعه را غیرقابل سکونت و متروکه در سال 1543 کرد. رویای ثروت نیز ناپدید شد. آنچه آنها به عنوان الماس و طلا تصور می کردند چیزی جز مواد معدنی بسیار مشابه، اما در نهایت بی ارزش بودند. آب و هوای سخت هرگز به نفع هیچ یک از قدرت های استعمارگر نبود، و زمانی که تریستان دو لونا و آرلانو اسپانیایی در سال 1559 برای ایجاد مستعمره در سانتا ماریا د اوچوسه یا پنساکولای کنونی فرود آمدند، طبیعت از قبل سرنوشت خود را تعیین کرده بود. بود. در سپتامبر 1559، طوفانی ناوگان 13 کشتی را که هنوز مملو از ذخایر بودند، درنوردید. دیوید مک‌دونالد و رین واترز در کتاب خود ما نمی‌توانیم هیچ نشانه‌ای از آنها را درک کنیم، 2020، سخنان خود دی لونا را از نامه‌ای که در 24 سپتامبر 1559 به فیلیپ پادشاه اسپانیا نوشته شده، نقل می‌کنند. طوفان سهمگینی از شمال برخاست... [که] خسارات جبران ناپذیری به کشتی های ناوگان وارد کرد. "این ما را به چنان افراطی سوق داده است که اگر به زودی نیازی را که ما را رها کرده تامین نکنم، نمی دانم چگونه مردم را حفظ کنم." تلاش های مذبوحانه برای یافتن غذا در داخل کشور برای نیازهای مستعمره ناکافی بود و تامین مورد انتظار مدت ها به تعویق افتاد. در ژانویه 1561 همه چیز گم شده به نظر می رسید. دی لونا تسلیم شد، بازماندگان تخلیه شدند و شهرک متروکه شد. اما این برای اسپانیا خیلی دور از پایان داستان بود. رقابت امپریالیستی شاید بهترین نشانه از چگونگی رقابت بین قدرت‌های اروپایی در سراسر اقیانوس اطلس، داستان فورت کارولین باشد. این فاجعه که در سال 1564 توسط 200 مستعمره فرانسوی در شمال شرقی فلوریدا ساخته شد، ادامه یافت. پس از آن، در سال 1565 بود که اسپانیایی ها از شهرک سازی مطلع شدند و تصمیم به مداخله گرفتند. رهبر فورت کارولین، ژان ریبو، قبلاً قلعه را با صدها سرباز و مستعمره‌نشینان دیگر تقویت کرده بود، اما خطر در ابتدا از ناوگان اسپانیایی به رهبری پدرو منندز دی آویلز بود. کشتی های ریبو آنها را عقب راندند. اسپانیایی ها بیشتر در پایین ساحل فرود آمدند و قلعه ای ساختند. این ساختمان قرار بود به سنت آگوستین معروف شود و از قضا به طولانی ترین مستعمره مسکونی در قاره آمریکای شمالی تبدیل شد. ریبا که مصمم به شکست دادن تهدید اسپانیا بود، ناوگان خود را برای نابودی قلعه جدید حرکت داد. با این حال، یک طوفان

بار دیگر توازن قوا را تغییر داد و مانع پیشرفت ریبو شد و به منندز اجازه داد تا از طریق زمین راهپیمایی کند. فورت کارولین کاملا غافلگیر شد، زیرا به گفته مک دونالد و واترز، طوفان باعث شده بود فرانسوی ها کمتر در برابر حمله آسیب پذیر باشند، اما اسپانیایی ها با وحشیگری معمولی حدود 140 نفر را کشتند، تعدادی را برای باج گرفتن گروگان گرفتند و زنان و کودکان را نجات دادند تا دستگیر شوند. بازگشت به اسپانیا آنها همچنین در کتاب خود فاش می‌کنند که پس از سقوط قلعه، به ملوان‌های سرگردان در ساحل‌های شن پیشنهاد شد که تسلیم شوند، اما پس از دستگیری توسط نیروهای منندز در تپه‌های شنی قتل عام شدند. رهبر آنها، ریبو، قرار بود به همین سرنوشت دچار شود. سرکوب فرانسوی ها توسط اسپانیا کامل شد. تکیه بر بومیان بخش مهمی از وجود یک مستعمره، توانایی تغذیه خود و ایجاد جمعیت آن بود. یکی از عوامل اصلی شکست بسیاری از مستعمرات اولیه زمان‌بندی بود – اینکه در چه زمانی از سال سفر خطرناکی را از طریق اقیانوس اطلس انجام می‌دهند تا آن را تا حد امکان ایمن کنند، اما همچنین در چه زمانی از سال به موقع می‌رسند تا محصولات کشاورزی را جمع آوری کنند. تا زمانی که منبع غذایی خودشان ایجاد شده بود، آوردن تمام لوازم مورد نیاز برای خودکفایی غیرممکن بود. و بنابراین تا حد زیادی به مردم بومی که در دنیای جدید یافتند برای کمک به آنها متکی بودند. با این حال، حقیقت این است که انتظار کمک مردم بومی بود، نه امیدی که آنها کمک کنند.

بیلی ولمن آن را به اختصار در کتاب تاریخ آمریکا در سال 2023 خلاصه می کند. ورود کاوشگران آغاز پایان زندگی بود همانطور که بومیان آمریکا آن را می دانستند. در معرض بیماری های خارجی و وحشیگری غیرقابل تصور توسط استعمارگران، آنها کمتر از انسان رفتار می کردند. و به این ترتیب بود که سخاوت اولیه بومیان آمریکا متقابل نشد. آنها اغلب ربوده می شدند و به اروپا بازگردانده می شدند تا به عنوان مترجمان آموزش دیده برای سفرهای اعزامی بازگردند، اما در اولین فرصت، بسیاری از آنها فرار کردند تا زندگی قبلی خود را در میان مردم خود بیابند و بازگردانند. جامعه آن‌ها حول محور تأمین کافی برای خود با مازاد یا بدون مازاد و گسترش منابع خود برای کمک به تازه واردان ایجاد شده بود که فشار زیادی بر بقای خود وارد کنند. از این ناامیدی، خشم و در نهایت درگیری ناشی شد. شکی نیست که مهاجران اروپایی، جمعیت های بومی را که کشف کرده بودند چیزی جز وحشی ها نمی دانستند، افراد پستی که وظیفه آنها حمایت و احترام به مقام و قدرت اروپاییان برتر بود. به جز اینکه، در دنیای جدید ناشناخته، با حیوانات، گیاهان، زمین، آب و هوا و گرسنگی که قبلاً تجربه نکرده بودند، استعمارگران قدرتی نداشتند. آنها تحت الحمایه همه چیز اطراف خود بودند و برای بسیاری تنها نجات آنها از طریق ایمان به خدا بود. یک مأموریت مذهبی درست است که بگوییم دین رشته‌ای است که در داستان استعمارگران اولیه جریان دارد، اما اغلب به دلایل مختلف. کشیش اکسپدیشن اسپانیا کاملاً تأکید می کند که اقدامات منندز علیه پروتستان های هوگونوت فرانسوی موجه است و از اینکه اجازه داده می شود فرانسویان کاتولیک رومی «مسیحی واقعی» را از سرنوشتی مشابه هموطنانشان «نجات دهد» خرسند است. برای دیگر مستعمره نشینان، نقش دین نقش نجات «وحشی های بومی فقیر» بود که هنوز خدا را نیافته بودند. در سال 1570 یک یسوعی اسپانیایی به نام پدر دو سگورا نقشه غیرمعمول ایجاد یک ماموریت غیرمسلح در ویرجینیا داشت. همراه با هفت یسوعی دیگر، یک پسر جوان اسپانیایی، و مترجم و راهنمای آنها دون لوئیس، که در اصل به نام Paquiquineo شناخته می شد، بومی که به مسیحیت گرویده بود، به ویرجینیا رسیدند و مأموریت خود را در Ajacan در خلیج Chesapeake برپا کردند. پس از تماس با جامعه بومی محلی، گزارش‌های آنها خوش‌بینانه بود. با این حال، به زودی مشخص شد که غذا حتی برای بومیان کم است. همچنین دون لوئیس تمایل خود را برای بازدید از روستای قدیمی خود اعلام کرد. هنگامی که او برنگشت، برخی از یسوعیان برای یافتن او رفتند. او حاضر به بازگشت نشد و اسپانیایی ها در کمین قرار گرفتند و کشته شدند. در بازگشت به ماموریت به عنوان Paquiquineo با مردمش، بقیه یسوعیان به قتل رسیدند و تنها پسر جوان نجات یافت. در سال 1572 یک کشتی به آژاکان بازگشت تا پسر را نجات دهد و عاملان آن را مجازات کند. این روایت پسر از وقایعی است که منجر به اعدام بسیاری از مردم بومی شد و با آن علاقه اسپانیایی ها به ویرجینیا به پایان رسید. ROANOKE وقایع Roanoke ماندگارترین رمز و راز مستعمرات اولیه است و هنوز هم درباره آن بحث و گمان می‌رود. همچنین داستان نه یک بلکه دو ناپدید شدن مرموز است. در سال 1584 سر والتر رالی پس از اعطای منشوری توسط ملکه الیزابت اول برای ایجاد مستعمره در آمریکای شمالی، کاوش در کارولینای شمالی و ویرجینیای جنوبی امروزی را حمایت کرد و در نهایت در سال 1585 یک سکونتگاه اساسی در جزیره روانوک درست کرد. ساحل کارولینای شمالی با پشت سر گذاشتن حدود 100 مستعمره، کشتی ها برای تدارکات بیشتر بازگشتند. در پی حملات بومیان افرادی که شهرک نشینان بودند توسط سر فرانسیس دریک نجات یافتند و آنها را با کشتی به انگلستان بازگشت. هنگامی که ناوگان اصلی بازگشت، آنها مستعمره را متروکه یافتند. کشتی ها با پشت سر گذاشتن گروه کوچکی متشکل از 15 نفر، بار دیگر به انگلستان بازگشتند. در سال 1587 آنها با حدود 115 مستعمره دیگر، این بار شامل زنان و کودکان، از جمله رهبر مهاجران جان وایت و دختر باردارش، بازگشتند. در 18 آگوست 1587 ویرجینیا دره اولین کودک انگلیسی بود که در آمریکای شمالی متولد شد. با این حال، 15 مرد اصلی به طور مرموزی ناپدید شده بودند. غذا کم بود و لوازم مورد نیاز بود. وایت مجبور به بازگشت به انگلستان شد و 117 مستعمره را پشت سر گذاشت. در سال 1588 وایت خود را گرفتار جنگ با ناوگان اسپانیایی دید. در آن سال هیچ تسکینی برای Roanoke وجود نخواهد داشت. یا سال بعد. رالی در دادگاه مشغول بود و پیشرفت کند بود. سرانجام در سال 1590 جان وایت پا به روانوک گذاشت. به طور کامل متروکه شد، خانه ها به طور منظم برچیده شد و یک قلعه مستحکم برپا شد. علامت توافق شده خطر - صلیب حک شده روی درخت - در هیچ کجا دیده نمی شد. فقط کلمه کروات در یکی از ستون های قصر حک شده بود - نام یک جزیره و یک مردم در فاصله کمی دورتر. هیچ نشانی از دعوا و دعوا نبود. روابط با کروات ها مختلط بود، پس چه اتفاقی افتاده بود؟ فریب مانند آژاکان؟ یک مهاجرت واقعی برای یافتن یک سکونتگاه بهتر؟ قطعاً قایق های آنها ناپدید شده بود. آب و هوای بد مانع از جستجو شد، و بنابراین تا به امروز جهان در مورد سرنوشت مهاجران Roanoke حدس و گمان می زند، و ما احتمالا هرگز نمی دانیم. مستعمرات جدید استعمار، به ویژه توسط انگلیسی ها، به دلیل تجارت، سرعت گرفت. دو بخش از شرکت ویرجینیا، پلیموث و لندن، مستعمرات خود را در سال 1607 تأسیس کردند، پاپهام در مین و جیمز تاون در ویرجینیا. هر دوی آنها مشکلاتی مشابه پیشینیان خود داشتند، اما پاپهام در زمستان های سخت، کمبود منابع و از دست دادن رهبری ضربه خورد و رها شد. جیمزتاون علی‌رغم تلفات شدید جانی در اثر بیماری و «زمان گرسنگی» در سال‌های 1609-1610 که به آدم‌خواری کاهش یافت، زنده ماند. مک دونالد و واترز از گونزالو فرناندز دو اویدو و والدس، مورخ قرن شانزدهم استناد می‌کنند که در آن می‌گوید نقص مشترک همه مستعمرات جهل بود. آمادگی نامناسب، کمبود بودجه، عدم احترام به قبایل بومی، ناآگاهی از زمان. برای اینکه مستعمره ها به 13 مستعمره تبدیل شوند که ستون فقرات اصلی ایالات متحده آمریکا را تشکیل می دادند، باید درس هایی آموخت

Comments

Popular Posts