سرمایهداری و منتقدان آن
اگر سرمایهداری،
همانطور که کارل مارکس و فردریش انگلس در ابتدا انتظار داشتند، پایان مییافت،
کتاب «سرمایهداری و منتقدانش» نوشته جان کسیدی، اگر به فروش نمیرفت، کوتاهتر و
آسانتر نوشته میشد. اما سرمایهداری، مقاوم، مورد حمایت، مورد سوءاستفاده و گاهی
نجاتیافته، هنوز با ماست و بنابراین منتقدان آن آخرین جمله را دارند، تا جایی که
آقای کسیدی، که قصد داشت داستان سرمایهداری (یا بیشتر آن) را از دریچه خودش روایت
کند، با انتخابهای زیادی روبرو شد. سرمایهداری همیشه به مصرفکنندگان و
خوانندگان، چیزهای زیادی از آنچه که به دنبالش هستند، ارائه میدهد. آقای کسیدی،
نویسنده نیویورکر، عاقلانه و به طور گسترده، از جمله اصلاحطلبان و همچنین انقلابیون،
چه مشهور و چه نه چندان مشهور، و از جمله «چهرههای کمتر شناختهشده» که سهم جالبی
داشتند، انتخاب کرده است. آخرین نفر از این افراد ممکن است آنا ویلر (حدود ۱۷۸۰-۱۸۴۸)، زنی انگلیسی-ایرلندی از جامعهای مرفه
باشد که سیستم اقتصادی و ستم بر جنس خود را پذیرفت. بنجامین دیزرائیلی نوشت که او
«بسیار باهوش اما فوقالعاده انقلابی» بود. نوهاش برای جانشینی پادشاه هند بریتانیا
انتخاب شد. برخی از آنها به این دلیل انتخاب شدند که «یک دوره کامل» را پوشش میدادند.
بنابراین، تورستین وبلن (۱۸۵۷-۱۹۲۹)، که به خاطر
ابداع اصطلاح «مصرف آشکار» در سال ۱۸۹۹ شناخته میشود،
با عصر طلایی راکفلرها، وندربیلتها و دیگران جفت شده است. با این حال، سرنوشت
اقتصاددان روسی، نیکو لای کوندراتیف (۱۸۹۲-۱۹۳۸)، مرتباً با رقابت با عصر آهن نمادین میشود. او به عنوان قهرمان سیاست
موفقی که تحت آن دولت جوان و در حال مبارزه شوروی اجازه بازگشت جزئی به اقتصاد
بازار را داد، هم در مورد خرد جمعیگرایی و هم در مورد اجتنابناپذیری فروپاشی
سرمایهداری شک داشت (او فوراً زندانی و تیرباران شد). با وجود حجم کتاب، نویسنده
ادعا نمیکند که روایت جامعی دارد. این «تاریخ» است، نه «تاریخ» و همینطور ادامه
دارد. آقای کسیدی، مانند اکثر کسانی که او برای کمک به روایت داستان سرمایهداری
استخدام کرده است، چپگرا است. من این کتاب را به کسی که به دنبال شرح مقدماتی
ظهور سرمایهداری و ویژگیهایی است که بقای آن را تضمین کردهاند، توصیه نمیکنم.
اما برای کسانی که میخواهند عمیقتر کاوش کنند، صرف نظر از جهتگیری ایدئولوژیکیشان،
«سرمایهداری و منتقدان آن» دیدگاهی جذاب، هرچند تحریفشده، ارائه میدهد و از شرح
ماهرانه یک ایده پیچیده با نثری روشن و اغلب زنده بهره میبرد. آقای کسیدی با پیوند
دادن روایت خود به افکار شاهدان عینی باهوش و آگاه، تکامل سرمایهداری را از زمان
انقلاب صنعتی (با نگاهی به برخی از موارد قبلی) ردیابی میکند. به اکثر این شاهدان
عینی - منتقدان آقای کسیدی - فصلهای جداگانهای اختصاص داده شده است. علاوه بر
موارد ذکر شده در بالا، چهرههای آشنای دیگری نیز در این فهرست حضور دارند که از
جمله آنها میتوان به مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳)، انگلس (۱۸۲۰-۱۸۹۵) و رزا لوکزامبورگ (۱۸۷۱-۱۹۱۹) از چپ انقلابی و همچنین جان مینارد کینز (۱۸۸۳-۱۹۴۶) اشاره کرد. کینز چهرهای انتقادی در روایتی
است که مضمون اصلی آن سرمایهداری سرکش است که به دلیل اتکایش به حمایت دولت، کماهمیت
جلوه داده میشود. هنری جورج (۱۸۳۹-۱۸۹۷) با طرح مالیات
بر ارزش زمین خود ظاهر میشود، ویلیام تامپسون (۱۷۷۵-۱۸۳۳) رویای جوامع کوچک، خودکفا و تعاونی را در سر
میپروراند، ایدههایی که بعدها توسط مارکس و انگلس، دو هزارهگرا، به عنوان آرمانشهر
ترویج شدند. آقای کسیدی در مورد انتقاد از سرمایهداری از سوی جناح راست حرف زیادی
برای گفتن ندارد، که با توجه به چگونگی پیدایش آن قابل قبول است. میلتون فریدمن (۱۹۱۲-۲۰۰۶) و فریدریش هایک (۱۸۹۹-۱۹۹۲)، «دو قهرمان نئولیبرالیسم»، در فهرست او
هستند، اما آنها عمدتاً منتقدان کینز و «کینزیانیسم» و اجماع سوسیال دموکراسی
هستند که تا دهه ۱۹۷۰ به نظر میرسید
همزمان شکست میخورد و در عین حال زیادهروی میکند. اشتیاق فریدمن و هایک به
بازارهای آزاد و تجارت آزاد و بیزاری آنها از مقررات، محور اصلی این نوع ...سرمایهداری
که راست جدید آن را رد میکند.
برخی از اعضای راست قدیم
نیز همین احساس را داشتند. نویسنده در بخشی طولانی درباره کارل پولانی، اقتصاددان
مجارستانی (1886-1964)، به کار پولانی در مورد رابطه بین فاشیسم و سرمایهداری
اشاره میکند، اما مانند بخش عمدهای از کتاب آقای کسیدی، هیچ یک از اینها را نمیتوان
صرفاً تاریخ خواند: فاشیستهای پیشین، رژیمهای فاشیستی همسایه، به سرمایهداری بیاعتماد
بودند اما آن را پذیرفتند، الگویی که اکنون دوباره در چین شی جینپینگ قابل مشاهده
است. توماس کارلایل (1795-1881)، تنها محافظهکاری که آقای کسیدی را به این سمت سوق
داد، با این موضوع مشکل داشت که چگونه ترکیب اقتصاد آزاد و سرمایهداری صنعتی،
سلسله مراتب طبیعی جامعه را تضعیف کرده است ("عصر چلسی" دموکراتیک
نبود). او همچنین از وضعیتی - فیزیکی و معنوی - که طبقات کارگر به آن تقلیل یافته
بودند، وحشت داشت و انگلس، در اوایل توصیف خود از «اصل نعل اسب»، اظهار میکند که
چپ افراطی و راست افراطی به نتایج مشابهی رسیدهاند. آقای کسیدی معتقد است که
انتخاب منتقدان او «به این واقعیت کمک زیادی کرده است که در طول قرنها، کیفرخواست
اساسی سرمایهداری به طرز چشمگیری ثابت مانده است: اینکه بیروح، استثمارگر،
ناعادلانه، ناپایدار و مخرب است، اما در عین حال کاملاً «جذاب و مسلط» است.» با
توجه به دگرگونی شگفتانگیزی که همزیستی بین سرمایهداری و فناوری از زمان انقلاب
صنعتی ایجاد کرده است، این ثبات، کمتر درباره شرارتهای سرمایهداری و بیشتر
درباره جزماندیشی بسیاری از منتقدان آن میگوید، به خصوص که ثمرات این مشارکت بیشتر
و بیشتر آشکار شده است. آقای کسیدی مینویسد، پس از هزارههایی که تولید ناخالص
داخلی جهانی رشد نکرد، در اوایل دهه 1800 شروع به افزایش کرد. «ابتدا به آرامی،
سپس با شیب تندتر، حتی تقریباً عمودی. با افزایش تولید و بهرهوری ... زمین توانست
از جمعیت بسیار بیشتری پشتیبانی کند»، تا جایی که امروز بیش از هشت میلیارد نفر را
پشتیبانی میکند، که نسبت به حدود ۷۹۰ میلیون نفر
در سال ۱۷۵۰ افزایش یافته
است. این وضعیت برای یک سیستم به ظاهر بیجان بسیار غمانگیز است. این سازگاری
نشان میدهد که برخی از این اعتراضات همیشگی ممکن است نسبت به کسانی که آنها را
مطرح میکنند، منطقیتر باشند. جوآن، اقتصاددان بریتانیایی، از آنها حمایت میکند
و البته معتقد است که آنها مسئول خواهند بود. اما وقتی مداخله اقتصادی دولت از سطح
خاصی فراتر میرود - همانطور که، به عنوان مثال، برخی از طرفداران محیط زیست
معتقدند برای نجات سیاره ضروری است - چگونه میتوان آن را با دموکراسی لیبرال آشتی
داد؟ این سؤالی نیست که برخی از کسانی را که توسط آقای کسیدی به اقتدارگرایی کشیده
شدهاند، نگران کند، کسانی که به دلیل سیاست، شخصیت یا هر دو به آن جذب شدهاند.
بخش عمدهای از بخش بعدی «سرمایه و منتقدانش» عملاً نقدی قرمز (یا سبز)-سبز (شبیه)
به اثرات نئولیبرالیسم - بهویژه مقرراتزدایی، رشد و جهانیشدن - است و شامل روایتی
است که فراتر از سوءاستفاده فکری و مشکوک چپگرایان از بحران مالی 2008-2009 میرود.
در عین حال، ما شاهد واکنش شدید علیه جهانیشدن از سوی راستگرایان آمریکایی بودهایم
- به نظر میرسد نمونه دیگری از اصل نعل اسب باشد. با این حال، بزرگترین چالش سرمایهداری
ممکن است از جای دیگری ناشی شود: فصل قبلی آقای کسیدی در مورد انقلاب صنعتی، هشداری
جدی ارائه میدهد مبنی بر اینکه پیشرفتهای عادی در اتوماسیون به راحتی در نیروی
کار موجود، آنطور که در داستانهای شاد گفته میشود، جای نمیگیرد. با این حال، این
چیزی است که در پیش است. آقای استاتفورد سردبیر مجله Capital Matters برای National Review است.
منبع نقد کتاب: وال استریت ژورنال
Comments
Post a Comment