«تاریخ
تکرار نمیشود، اما قافیه دارد.»
«تاریخ
تکرار نمیشود، اما قافیه دارد.» چه مارک تواین واقعاً این را گفته باشد چه نه،
این جمله با صدای بلند و واضح در حالی که رئیس جمهور ترامپ بین دفتر بیضی شکل و
اتاق وضعیت در حال رفت و آمد است و در حال سبک سنگین کردن این است که آیا بمب افکنها
را برای حمله هوایی دیگری از آمریکا در خاورمیانه بفرستد یا خیر، طنینانداز میشود.
اول، هشدارهای لازم. از زمان به قدرت رسیدن در سال ۱۹۷۹، حکومت دینی ایران بیش از ۹۰ میلیون نفر از شهروندان خود و منطقه
وسیعتر را تهدید کرده است. آیتاللهها کشور را از یک جامعه مدنی پررونق محروم
کردهاند و در عوض منابع را به سمت نظامیگری و خیالپردازی مسیحایی هدایت کردهاند.
رژیم برای حفظ کنترل بر جمعیت سرکوبشده و شورشی به سرکوب - سرکوب، زندان، شکنجه،
اعدام - متکی است. بخش عمدهای از نخبگان تحصیلکرده کشور مهاجرت کردهاند. ردههای
رهبری عمدتاً پر از ساتراپها و مردم عادی است. تلاش ایران برای دستیابی به سلاحهای
هستهای، همراه با پروژه انرژی هستهای آن، یک فاجعه بیمعنی بوده است - بیش از
همه برای خود ایرانیان. همانطور که کریم سجادپور، کارشناس ایران در بنیاد کارنگی
برای صلح بینالمللی، اشاره میکند، برنامه هستهای یک «آلباتروس» عملی و استراتژیک
بوده است؛ این برنامه تنها حدود ۱ درصد از نیازهای انرژی ایران را تأمین میکند،
اما تا ۵۰۰ میلیارد دلار در ساخت و ساز، تحقیقات و مجازاتهای تحریمهای بینالمللی
هزینه داشته است. در همین حال، آیتالله علی خامنهای - عکس از کریستینا کوسرو؛
اعتبار عکس: گتی ایمیجز - رهبر معظم انقلاب از سال ۱۹۸۹ و اکنون ۸۶ ساله - اهداف نظامی و خیالات شوم رژیم
خود را دنبال میکند. در سال ۲۰۱۵، او سوگند یاد کرد که اسرائیل، که هیچ مرز
مشترکی با ایران ندارد، تا سال ۲۰۴۰ ناپدید خواهد شد. این رژیم از طریق سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی نیرو اعزام کرده و شبهنظامیان نیابتی را در سراسر منطقه
مستقر کرده است: حزبالله در لبنان؛ حماس در غزه؛ حوثیها در یمن؛ و مقاومت اسلامی
در عراق. این گروهها که توسط تهران مسلح و مشاوره میشوند، همگی عملیات مرگباری
انجام دادهاند. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر، دهههاست که برنامه هستهای ایران
را غیرقابل تحمل، هم برای اسرائیل و هم برای جهان، نامیده است. از بسیاری جهات،
نتانیاهو یک سیاستمدار آشکارا ریاکار است؛ او برای حفظ ائتلاف و قدرت خود، حرف یا
عمل چندانی ندارد که نگوید یا انجام ندهد. اما در این مورد، حق با اوست: یک ایران
مسلح به سلاح هستهای، اسرائیل را تهدید میکند (که دهههاست سلاح هستهای دارد) و
میتواند عربستان سعودی، ترکیه، مصر و دیگران را نیز به دنبال کردن چنین سلاحهایی
تحریک کند. هیچ رئیس جمهور آمریکایی تاکنون خطر یک ایران مسلح به سلاح هستهای را
انکار نکرده است. با این حال، هنگامی که دولت اوباما در دستیابی به توافق هستهای،
برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، موفق شد، نتانیاهو آن را به عنوان یک توافق ضعیف
محکوم کرد. دونالد ترامپ با این توافق موافقت کرد، البته فقط برای نشان دادن تحقیر
خود نسبت به اوباما. در سال ۲۰۱۸، ترامپ از برجام خارج شد - اقدامی نسنجیده، زیرا
او هیچ جایگزینی برای ارائه نداشت. این امر خلاء خطرناکی ایجاد کرده است. در پی
حملات حماس در ۷ اکتبر، روانشناسی سیاسی اسرائیل به طرز چشمگیری تغییر کرده است.
وعده اولیه دولت اسرائیل این بود که یک بار برای همیشه به وابستگی و درماندگی مردمی
تبعیدی که قرنها توسط یهودستیزی مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند - تاریخی تاریک
که در اردوگاههای مرگ نازیها به اوج خود رسید - پایان دهد. برای اسرائیل، حمله
حماس نه تنها خونینترین روز در تاریخ این کشور، بلکه بازگشتی کابوسوار به آسیبپذیری
را رقم زد. در 7 اکتبر، دولت شکست خورد: گزارشهای اطلاعاتی در مورد نیات حماس نادیده
گرفته یا انکار شد؛ ارتش عمدتاً در جای دیگری مستقر شد. در آن روز، حماس به دنبال
تحمیل حداکثر رنج به اسرائیل بود؛ همچنین قصد داشت همه نیروهای نیابتی ایران، شاید
حتی خود ایران، را برای پیوستن به این جنگ تحریک کند. اما آنچه یحیی سینوار، رهبر
حماس در غزه، امیدوار بود نبرد نهایی برای آزادی باشد، با شکست و بدبختی به پایان
رسید. اسرائیل در خشم خود، حماس و رهبری آن - از جمله سینوار - را نابود کرد و
همچنین دهها هزار غیرنظامی فلسطینی را کشت. تمام شهرها و شهرستانها - رفح، خان یونس،
جبالیا - با خاک یکسان شدند، یا تقریباً با خاک یکسان شدند. موشه یعلون، که زمانی
وزیر دفاع نتانیاهو بود، این عملیات را «پاکسازی قومی» نامید و دولت را به آزاد
کردن گروگانهای حماس و «از دست دادن ارتباط با اخلاق یهودی» متهم کرد. در حالی که
دولت اسرائیل به دلیل افراطگرایی و جنایات خود در غزه با محکومیت بینالمللی
روبرو بود، نیروهای آن با دقت نسبی در لبنان جنگیدند و تقریباً همه رهبران حزبالله
و هزاران نفر از جنگجویان آن را کشتند. اندکی پس از آن، رژیم اسد در سوریه - که
صدها هزار نفر از مردم خود را با حمایت ایران قتل عام کرده بود - فروپاشید. این
لحظه ضعفی بود که نتانیاهو منتظر آن بود. به نظر میرسد که اطلاعات اسرائیل حتی عمیقتر
از حزبالله در رژیم ایران و بوروکراسیهای امنیتی آن نفوذ کرده است. در دو هفته
گذشته، اسرائیل بالاترین ردههای نظامی و اطلاعاتی ایران را از بین برده است.
اسرائیل و
دانشمندان هستهای آن. اما طولی نکشید که لفاظیها و تاکتیکهای نتانیاهو تغییر
کرد - از تمرکز بر حملات علیه سایتهای نظامی و هستهای به جاهطلبیهای گستردهتر
و خطرناکتر. اسرائیل به مرکز اصلی تلویزیون ایران و فرماندهی پلیس تهران بزرگ
حمله کرده است؛ اینها نمادهای دولت هستند، نه اهداف نظامی. نتانیاهو در پاسخ به این
سوال که آیا او خود خامنهای را هدف قرار میدهد، با لحنی خشک پاسخ داد: «ما کاری
را که باید انجام دهیم انجام میدهیم.» اما تاریخ بر درسهای خود اصرار دارد.
روزهای پیروزی اولیه «نیروی غالب» و بناهای تاریخی سرنگون شده تقریباً همیشه با
اتفاقات پیشبینی نشدهای همراه است: درگیریهای فرقهای، شورش، تروریسم، هرج و
مرج. ما قبلاً به اندازه کافی اینجا بودهایم که متوجه شده باشیم که رویای تغییر
رژیم به ندرت، اگر نگوییم هرگز، محقق میشود. به نظر میرسد هیچ مردمی از «آزادسازی»
خود توسط مهاجمان خارجی استقبال نمیکنند. و همانطور که اخیراً در وال استریت
ژورنال اشاره شده است، در صورت سرنگونی یا کشته شدن خامنهای، این سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی است که نفوذ اقتصادی و نظامی عظیمی را در اختیار دارد و میتواند حاکم
جدیدی را منصوب کند و "قدرت بیسابقهای را به دست گیرد". پس ترامپ چه
خواهد کرد؟ اسرائیل پیش از این به تأسیسات غنیسازی اورانیوم در نطنز، مرکز فناوری
هستهای اصفهان، رآکتور آب سنگین در اراک و سایر سایتها حمله کرده و به شدت آسیب
رسانده است. با این حال، اکثر کارشناسان موافقند که هدف اصلی، مرکز غنیسازی در
فردو است که در اعماق کوه قرار دارد. به طور گسترده فرض بر این است که تنها سلاحهایی
که قادر به تخریب فردو هستند، بمبهای نفوذی عظیم - بمبهای "سنگرشکن"
ساخت آمریکا با وزن هر کدام سی هزار پوند - هستند. فقط بمبافکنهای B-2 آمریکایی قادر به حمل آنها هستند. نتانیاهو
اشاره کرده است که اسرائیل ممکن است روشهای خاص خود را برای تخریب فوردو داشته
باشد، شاید با نوعی عملیات زمینی، اما او به وضوح ترجیح میدهد که ترامپ به
خلبانان آمریکایی دستور دهد تا این کار را انجام دهند. هیچ رئیس جمهور آمریکایی -
بیل کلینتون، جورج اچ. دبلیو. یا جورج دبلیو بوش، باراک اوباما، جو بایدن یا
دونالد ترامپ - وجود ندارد که با هر گونه اقدام تروریستی مقابله کرده باشد و دیر یا
زود با احساس رنجش طولانی مدت از آن خارج نشود. نتانیاهو اعتماد به نفس خارق
العادهای به قدرت دستکاری خود دارد. در سال ۲۰۰۱، در دیداری با قربانیان اسرائیلی تروریسم،
به آنها اطمینان داد که همیشه میتواند ایالات متحده را به راه خود بازگرداند. او
به آنها گفت: "من میدانم آمریکا چیست. آمریکا چیزی است که میتوانید به راحتی
آن را حرکت دهید، آن را در مسیر درست حرکت دهید." اعتماد به دونالد ترامپ برای
تصمیمگیری بهینه آسان نیست. اولاً، او تقریباً به هر منبع اطلاعاتی به جز غریزهاش
مشکوک است. او از عدم قطعیت لذت میبرد. («هیچکس نمیداند من چه خواهم کرد.») او
کارکنان و تخصص شورای امنیت ملی را تضعیف کرده است. به نظر میرسد که او تولسی
گابارد، مدیر اطلاعات ملی خود، و نتیجهگیری او مبنی بر اینکه تلاش ایران برای دستیابی
به بمب هستهای به آن اندازه که نتانیاهو ادعا میکند پیشرفته نیست را تحقیر میکند.
او مایک والتز، مشاور امنیت ملی خود را اخراج کرد، اما به جای جایگزینی او، صرفاً
وظایف اضافی را به وزیر امور خارجه، مارکو روبیو، واگذار کرد. مترنیخ ترامپ، استیو
ویت کاف، یک توسعهدهنده املاک و مستغلات نسبتاً موفق در نیویورک است. پیت هگست،
وزیر دفاع او، که قبلاً مجری آخر هفته فاکس نیوز بود، سرانجام رئیس جمهور را به
عنوان یک کت و شلوار خالی با یک پمپادور مورد انتقاد قرار داد. (به گفته واشنگتن
پست، هگزت به حاشیه رانده شده است.) در این میان، ترامپ باید به بینشهای ارائه
شده توسط اردوگاههای رقیب در دنیای MAGA
خود توجه کند: انزواطلبی استیو بنن و تاکر کارلسون در مقابل مداخلهگرایی مارک لوین
و لورا لومر. ترامپ مهلت دو هفتهای برای تفکر و مذاکره تعیین کرده است. تاریخ
آرامش سرد و وضوح کمی ارائه میدهد. فیلیپ گوردون، مشاور ارشد سیاست خارجی رئیس
جمهور اوباما و معاون رئیس جمهور هریس، زمانی در مورد نتایج ناامیدکننده مداخلات
نظامی اخیر ایالات متحده در خاورمیانه تأمل کرد. او در سال ۲۰۱۵ در نشریه پولیتیکو نوشت: وقتی به طور
ضمنی گفته میشود که ایالات متحده میتواند مشکلات خاورمیانه را «حل» کند، اگر
«درست انجام دهد»، ارزش دارد این نکته را در نظر بگیریم: در عراق، ایالات متحده
مداخله و اشغال کرد و نتیجه آن یک فاجعه پرهزینه بود. در لیبی، ایالات متحده
مداخله کرد و اشغال نکرد و نتیجه آن یک فاجعه پرهزینه بود. در سوریه، ایالات متحده
نه مداخله کرد و نه آن را اشغال کرد و نتیجه آن یک فاجعه پرهزینه است. این سابقه
ارزش آن را دارد که هنگام بررسی راهحلهای پیشنهادی در آینده، در نظر داشته باشیم.
اکنون، یک دهه بعد، بحران دیگری در خاورمیانه از راه رسیده است و این بحران در
دستان رئیس جمهور آمریکا و رهبر معظم انقلاب است. تقریباً در همه چیز، از جمله
مسائل نظامی، ترامپ به سختی الگویی از بصیرت است. او اخیراً تفنگداران دریایی را
برای مقابله با "شورشیان" معترض به سیاستهای مهاجرتی خود در مرکز شهر
لسآنجلس اعزام کرده است، حتی در حالی که شورش واقعی در ساختمان کنگره، چهار سال پیش،
را "روز عشق" نامیده بود. در همین حال، خامنهای اکنون باید بیش از هر زمان
دیگری عقبنشینی را در نظر بگیرد.
سلف او، آیتالله
روحالله خمینی، زمانی امضای آتشبس با عراق پس از یک دهه جنگ را به «نوشیدن زهر»
تشبیه کرد. خود-مستیای که میتواند روزهای اولیه جنگ را همراهی کند - سرخوشی «شوک
و وحشت»، رویاهای تغییر رژیم بدون اصطکاک - بار دیگر مانع مذاکره منطقی میشود.
برای جلوگیری از آتشسوزی گستردهتر در ایران، اسرائیل و فراتر از آن، رئیس جمهور
آمریکا باید بدترین انگیزههای خود را برای «پیروزی سریع» تعدیل کند و مذاکره کند.
آیتالله، به نوبه خود، مانند سلف خود، باید جام را به لبهایش برساند و جرعهای
بنوشد.
منبع: نیویورکر،
۳۰ ژوئن ۲۰۲۵- دیوید رمنیک
Comments
Post a Comment