ولی وسط همین قیلوقال، یه مشت موجودِ خشک و رسمی هستن که انگار نه انگار زمان میگذره: اعداد!
این عزیزانِ جان نه قهر میکنن، نه قِسِم میکنن، نه میپوسن؛ همونی که بودن هستن. نه مد دارن، نه کِپَک میزنن. از همون روز اول که بشر با چوب خط میزد تا امروز که با موبایل قیمت دلار چک میکنه، این «۲+۲=۴» مثل میخ روی دیوار محکم مونده.
تازه داستان اینقدرها هم محلی نیست؛ هرچی ما اینجا نشستیم، یه تمدن فضایی هم اون سر کهکشان اگر بخواد حساب کنه ببینه چندتا پیچ لازم داره راکتش نپره هوا، آخرش میرسه به همون عدد و رقم. تنها فرقش اینه که شاید بهجای «۲»، یه شکل عجیبی بکشه که شبیه کفشپایشه. ولی حساب حسابه، کاکا برادرش.
از تاریخ هم نمیترسن. مثلاً رسالههای فلسفی قدیمی رو ببینی، باید لغتنامه بغل دستت باشه تا بفهمی کی دنبال چی بوده. ولی قضیه فیثاغورث؟ برادر من، از زمان داییداییِ سقراط درست بوده، الان هم هست. نه زنگ زده، نه لک برداشته. نه نیاز به تعمیر داشته، نه سرویس دورهای.
اعداد اصلاً انگار تو یه دنیای دیگه زندگی میکنن؛ دنیایی که توش «پایاننامه»، «مرخصی»، «تورم»، «تمدن»، «زبان» و بقیه دردسرها وجود نداره. همیشه همون شکلیان و به هیچکس هم باج نمیدن.
حالا ما آدمها هی سیستم عوض میکنیم، هی تکنولوژی میزنیم، هی همهچیز رو از اول اختراع میکنیم، ولی آخرش باز مجبوریم بریم سراغ همین رفقای قدیمی. چون راستش رو بخوای، هرچی دنیا دربوداغونتر میشه، این اعداد بیشتر به آدم حال امنیت میدن. انگار میگن:
«نگران نباش، ما هستیم؛ از اول هم بودیم، بعدِ شما هم هستیم. شما فقط جمع و تفریقت رو درست انجام بده.»
و خلاصه اینطور شد که فهمیدیم اعداد مثل اون پیرمرد دانایی هستن که سر کوچه روی صندلی پلاستیکی نشسته، هرچی دنیا شلوغ میشه، اون فقط نگاه میکنه و زیر لب میگه: "بابا اینا بزرگ نمیشن..."
Comments
Post a Comment