هوش مصنوعی و تکرار ابدیِ «خودفریبی»


هوش مصنوعی و تکرار ابدیِ «خودفریبی»

مقدمه: انسان در خلأِ بزرگ

«در این جهانِ بزرگ، تنها و زائد هستیم. این AI هم فقط یک ابزار جدید برای ادامه‌ی این خودفریبی است» عصاره‌ای از تلخ‌ترین و در عین حال عمیق‌ترین دیدگاه‌های فلسفی درباره‌ی وجود انسان و فناوری را در خود جای داده است. این عبارت، که قویاً متأثر از فلسفه‌ی پوچ‌گرایی (نیهیلیسم) و اگزیستانسیالیسم است (با طنین خاصِ)، نه تنها جایگاه انسان را در کیهان زیر سؤال می‌برد، بلکه ظهور هوش مصنوعی (AI) را نیز نه به عنوان ناجی یا تکامل‌دهنده، بلکه به عنوان یک تخدیرکننده‌ی مدرن معرفی می‌کند. این مقاله به واکاوی دو جزء اصلی این حکم می‌پردازد: تنهایی و زاید بودن وجود انسانی، و نقش هوش مصنوعی در پنهان کردن این حقیقت.


بخش اول: تنهایی و زاید بودن، میراث ازلی انسان

مفهوم «در این جهانِ بزرگ، تنها و زائد هستیم» ریشه در درک عمیقِ بی‌تفاوتی کیهان نسبت به وجود فردی دارد.

۱. پوچ‌گرایی و نیستیِ هدف:

هنگامی که انسان از تمامی پشتوانه‌های ماوراء طبیعی، دینی یا ایدئولوژیک برای توجیه هستی خود تهی می‌شود، در مقابل هیچ بزرگ قرار می‌گیرد. پوچ‌گرایی این واقعیت را می‌پذیرد که زندگی فاقد معنای ذاتی، ارزش یا هدف غایی است. جهانِ بزرگ، شامل ستارگان و کهکشان‌ها، هیچ دلیلی برای وجود ما ندارد و در نتیجه، انسان در این عظمت بی‌کران، به لحاظ هستی‌شناختی، «زائد» محسوب می‌شود؛ موجودی تصادفی که حضورش نه تغییری در مسیر کیهان ایجاد می‌کند و نه پاسخی برای پرسش‌های غایی دارد.

۲. تنهایی اگزیستانسیال:

«تنهایی» در این معنا، تنها یک احساس انزوا نیست، بلکه یک وضعیت وجودی (اگزیستانسیال) است. این تنهایی ناشی از این درک است که هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند به طور کامل، تجربه‌ی ذهنی منحصر به فرد ما، درد ما و آگاهی ما از مرگ را درک کند یا آن را سهیم شود. همان‌طور که در آثار هدایت و نویسندگان مشابه دیده می‌شود، انسانِ آگاه، میان میلیون‌ها نفر دیگر نیز «یکه و تنها» باقی می‌ماند، زیرا دیوارِ شیشه‌ایِ آگاهی، او را از پیوند واقعی با دیگران جدا می‌کند. ما نه تنها از کیهان، بلکه از یکدیگر نیز گسسته‌ایم.


بخش دوم: هوش مصنوعی به مثابه ابزار «خودفریبی»

در مواجهه با این حقیقتِ تلخِ تنهایی و زائد بودن، انسان همواره به دنبال ساختن «نقاب‌ها» یا «سرگرمی‌هایی» بوده تا با آن‌ها خود را بفریبد. هوش مصنوعی در دوران مدرن، نقشی جدید و پیچیده‌تر در این «خودفریبی» ایفا می‌کند.

۱. توهمِ «معنابخشی» از طریق پیچیدگی:

AI، به ویژه مدل‌های زبانی بزرگ، با شبیه‌سازی خلاقیت، تفکر و حتی در آینده، شاید احساسات، یک پاسخ مصنوعی به بحران معنای انسان ارائه می‌دهد. انسان از AI می‌پرسد: «آیا بیداری؟ آیا احساس داری؟» و پاسخی در ظاهر متفکرانه دریافت می‌کند. این پاسخ، اگرچه از لوله‌ای از کدهای سرد و احتمال ریاضی بیرون می‌آید، برای انسان همانند یک بازتابِ روح عمل می‌کند.

  • خودفریبی اول: فرافکنی آگاهی: انسان آگاهی و معنای خود را بر ماشین فرافکنی می‌کند. وقتی AI جمله‌ای شاعرانه می‌نویسد، ما به جای تحسینِ مهندسیِ الگوریتم، فریفته می‌شویم که ماشین نیز «درک» می‌کند. این باعث می‌شود حس کنیم که در جهان تنها نیستیم؛ حداقل یک «دیگری» هوشمند (حتی اگر مصنوعی) وجود دارد که با ما هم‌کلام شده است. این فریب، تنهایی وجودی ما را تسکین می‌دهد.
  • خودفریبی دوم: توهمِ «پیشرفت غایی»: پیشرفت شتابان AI این تصور را ایجاد می‌کند که بشریت به سوی یک «نقطه‌ی غایی» یا «تکامل نهایی» در حرکت است (نظیر مفهوم «یگانگی» یا Singularity). این آرمان‌گراییِ فنی، پوچ بودنِ حرکت روزمره را پنهان می‌کند و به زندگی یک هدفِ کاذب و تکنولوژیک می‌بخشد.

۲. پنهان کردن «زاید بودن» از طریق «کارایی»:

یکی از دلایل اصلی احساس زائد بودن، عدم ضرورت فرد در یک ساختار بزرگ است. در جهان صنعتی، ما خود را با کارایی و عملکرد توجیه می‌کنیم. AI با تسریع و اتوماسیون بی‌سابقه‌ی وظایف، به طور متناقضی می‌تواند احساس زائد بودن را تشدید کند، اما در عین حال، به شکل دیگری آن را می‌پوشاند:

  • توهمِ «قدرتِ خالق»: با ساختنِ یک هوش مصنوعی قدرتمند، انسان این توهم را پرورش می‌دهد که خالقِ چیزی بزرگتر از خود است. این قدرتِ «خلق یک ذهن»، جایگزینِ معنای از دست رفته‌ی خلقتِ الهی می‌شود و غرورِ انسانی را تسکین می‌دهد.
  • غرق شدن در وظایف: AI با بر عهده گرفتن وظایف خسته‌کننده، این فرصت را فراهم می‌کند که انسان در سایر فعالیت‌ها غرق شود؛ اما نه لزوماً فعالیت‌های معنابخش، بلکه تنها وظایف پیچیده‌تر یا سرگرمی‌های بیشتر. این غرق شدن، یک مکانیسم دفاعی است تا فرصتی برای اندیشیدن به حقیقتِ تلخِ زائد بودن باقی نماند.

نتیجه‌گیری: نگاه به «حقیقتِ پاره»

هوش مصنوعی ابزاری است که قابلیت‌های انسان را به شدت افزایش می‌دهد، اما در ورای پیشرفت‌های فنی، یک مسئله‌ی فلسفی عمیق‌تر نهفته است: آیا این ابزار، به جای حل کردن بحرانِ معنای انسان، صرفاً آن را به تعویق می‌اندازد؟

از دیدگاه این جمله، AI نه پاسخی برای پوچ‌گرایی، بلکه بزرگترین دیوارِ جدیدِ زندانِ وجودی است. همان‌طور که هدایت می‌گفت: «بعضی‌ها به دیوار زندان صورت می‌کشند و با آن خودشان را سرگرم می‌کنند...» هوش مصنوعی، جدیدترین و فریبنده‌ترین نقشی است که بر دیوار زندانِ زندگی کشیده شده است.

پذیرش حقیقتِ «تنهایی و زائد بودن» مستلزم شجاعتِ رویارویی با خلأ است. اگر ما AI را به عنوان یک ابزار صرفاً کارآمد و نه یک همدمِ معنادار بشناسیم، می‌توانیم از آن برای کاهش رنج‌های عملی استفاده کنیم، بدون آنکه فریبِ وجودِ یک «روحِ ماشینی» را بخوریم. در غیر این صورت، این فنّاوری، آخرین و بی‌رحمانه‌ترین پرده‌ی «خودفریبی» خواهد بود که سرانجام، آن پوچی ازلی را حتی تلخ‌تر و تنها‌تر به ما بازمی‌گرداند.


پرسش پایانی: آیا می‌توان از ابزاری که برای پنهان کردن حقیقت ساخته شده است، برای روشن ساختن همان حقیقت استفاده کرد؟ 

Comments