جفری اپستین: داستانی که تمومی نداره


جفری اپستین: داستانی که تمومی نداره

خیلی خب رفیق! بشین یه ذره بگو راستی! می‌خوای یه بحثی رو باز کنیم که انگار مثل اون آدامسِ چسبیده به کف کفشه؛ هرچی دستت می‌کنی بی‌خیال نمیشه؟ بحث "جفری اپستین" عزیز!
یادته اون موقع؟ گفتن تو زندان خودکشی کرد. دهن همه وا موند! الانم که شش سال گذشته، ولی هر چند وقت یه بار، یه عکس لعنتی از پرنس اندرو با دست دور کمر یه دخترجوون میاد بیرون، یا یه سند تازه که انگار می‌گه: "سورپرایز! هنوز تموم نشده!" چرا این ماجرا اینقدر جون سگ داره؟ چرا اینواسم تو کلهٔ ما آمریکاییا رفته مثل یه آهنگِ اعصاب‌خردکن؟

خلاصه‌ش کنم برات، قضیه از این قراره:
یه پولدارِ بی‌کله، یه مشت دخترجوون ۱۴-۱۵ ساله رو که یا از خونه فرار کردن یا کسی حالیشون نبود، با وعدهٔ پول و مدلینگ می‌کشوند تو یه خونهٔ مجلل و یه جزیرهٔ عجیب و غریب. بعدش چی؟ یه مهمونیِ خفن؟ نه بابا! یه سیستمِ سازمان‌یافتهٔ کثیف با کلی آدم مهمون که لباس‌شون سفیده ولی کاراشون...

ولی وایسا! داستان فقط این نیست. داستان اصلی اینه:

  • بچه‌هایی که گمون می‌کردیم "ربوده شدن از کنار خونه"! نه رفیق! بعضی‌هاشون رو باباشون می‌بردن پیش اپستین! یا یه دختر ۱۷ ساله که تو مک‌دونالد کار می‌کرد و دنبال پول برای دندونپزشکی بود، افتاد تو دام یه آدمِ مهم. مشکل کجاست؟ هیچ‌کی نبود بپرسه "هی! این بچه‌ها کجان؟" مامانبزرگِ پیر؟ خوابه. معلم؟ مشغله خودش. همسایه؟ می‌ترسه فضولی بشه. پس این بچه‌ها شدن مثل یه توپِ بازی برای پولدارا.
  • نخبگانِ ما کجان؟! این بخشش واقعا حال بهم زنه. همه می‌دونستن این اپستین چیکار کرده. از سال ۲۰۰۸ که تو فلوریدا فقط ۱۳ ماه زندان (با مرخصی روزانه!) گرفت، دیگه آشکار بود. ولی چی؟ بیل کلینتون بازم با هواپیماش پرواز می‌کرد! پرنس اندرو بازم می‌خندید و عکس سلفی می‌گرفت! دانشمندای نابغه، سیاستمدارای محترم! انگار نه انگار دارن با یه مجرم جنسی ثبت‌شده همنشینی می‌کنن. چرا؟ چون کشیدن خط قرمز یعنی "بشی آدمِ خشک و بی‌حال". همه ترجیح دادن برن جزیره و یه بستنی بخورن (یا هرچی!) به جای اینکه یه کاری بکنن.
  • مرگِ اون شبِ قشنگ! اینو که دیگه خودت می‌دونی. مرد تو سلولی که باید ۲۴ ساعته نگهباش بدن. دوربین خراب، نگهبان خواب... دقیقاً همون صحنه‌ای که توی فیلم‌ها می‌بینی قبل از اینکه قهرمان بدبخت رو بکشن. بعدش هم همه ساکت شدن. ترامپ که قبلاً رفیقِ شکرش بود، یهو شد طرفدار "افشا نشه اسناد"! آقایان محترم انگار یهو آب شدند تو دهنشون.

حالا چرا هنوز حرفش رو می‌زنیم؟

رفیق، چون این داستانِ یه پدرسگِ پدوفیل نیست. این یه آینه‌ست به صورتِ خودمون.
ما به عنوان یه جامعه، بچه‌هامون رو ول کردیم. به بچه‌های پولدار که اوکی، پرستار و روانشناس دارن. ولی اون بچه‌های معمولی؟ گفتیم "خودش بزرگ میشه!" و رفتیم سراغ زندگی خودمون.
تا وقتی که یه دختر ۱۴ ساله تو این مملکت احساس تنهایی کنه و فکر کنه هیچ‌کس براش اهمیتی نداره، همیشه یه "اپستینِ جدید" پیدا میشه که از این تنهایی سوءاستفاده کنه.

پس ما هنوز حرف می‌زنیم، چون هنوز دردش تو دل‌مون هست. و تا درست نشه، ولش نخواهیم کرد.

حالا بریم یه قهوهٔ دیگه بزنیم، این یکی که سرد شد! 

Comments